- خط ِ تیره -

آپلود عکس

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۰ ثبت شده است

دهلاویه کوچک بود اما بزرگش کردند و آزاد ...

دهلاویه برای همیشه آزاد شد اما به قیمت نبودن ِ بسیاری ... همچون چـــــــمران

چـــــمران برگرد و ما را آزاد کن از هر آنچه غـــــــیر او ...

یاد بده شمع باشیم

قول میدهیم پروانه بودن را اگر تو استادمان باشی زود فرا گیریم

چمران میدانی شده ای استاد بی بدیل عاشقانه هایم با خدا ؟!..

 

 


«مِنَ المُومِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُو اللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبدیلاً» (احزاب/23)

(از بین مؤمنان مردانی هستند که راست گفتند آن چیزی را که بر آن با خدای تعالی عهد بسته بودند [که آن ثبات قدم بر قتال و مقاتله برای رضای خدای متعال است]، پس از بین ایشان کسی بود که به نذر خود وفا کرد [به این که مقاتله کند تا شهید شود] و از بین ایشان کسی هست که انتظار می کشد [تا شهید شود] و تغییر ندادند عهد خود را [بلکه به آن وفا نمودند.])


سی و یکم خرداد سال 1360 همان روزی بود که مصطفی چمران با روحی سبکبال و آرام با کفنی گلگون که همان لباس رزمش بود به ندای ارجعی الی ربک راضیة مرضیة پروردگارش لبیک گفت . همان شهیدی که شاید به جرئت بتوان گفت جمع اضداد بود ، انسانی با ابعاد به کمال رسیده متعددی که ، هر فردی با توجه به ظرفیت خودش متمایل به یکی از ابعاد وجودی او شده بود .

چگونه می توان او را شناخت که در روزهای سخت جنگ ِ میان حق و باطل به سختی آهن بود

و در شب های تنهایی و میان تجهد های عاشقانه اش در مقابل یگانه محبوبش به لطافت اشک می شد .

چگونه می توان او را شناخت که در مهربانی پدرگونه اش برای یتیمان بی مثال است و غضبش برای کافران بسیار خوف انگیز ...

چگونه می توان او را شناخت که عارفانه ها و عاشقانه هایش هنوز که هنوز است رشک خیلی از ما به ظاهر عاشقان شهادت را بر می انگیزد و سختست بفهمیم که چگونه چمران شهید شد در راه تنها محبوبش قبل از آنکه به شهادت برسد . . .

سخت است نوشتن از فردی که مرد ِ عمل بود نه مرد سخن ...

نمیتوان آن طور که بود توصیف کرد کسی را که مالک اشتر جبهه های جنوب لبنان بود و حمزه کربلای ایران ،  از کسی که نمونه کامل انسانی بود کسی که به راستی شاگرد مکتب مولامان علی (ع) بود.

حتی اگر بخواهیم قبول کنیم که به این درک رسیده ایم که چون اویی را بشناسیم باز هم نمیتوانیم چون همان خدایی که بی تابی و بی قراری او را در قفس تن تاب نیاورد و او را به نزد خود خواند زودتر این دعای او را به حقیقت رسانده است که گفته بود:


“خوش دارم هیچ کس مرا نشناسد. هیچ کس از غمها و دردهایم آگاهی نداشته باشد. هیچ کس راز و نیازهای شبانه ام را نفهمد. هیچ کس اشک های سوزانم را در نیمه های شب نبیند. هیچ کس به من محبت نکند. هیچ کس به من توجه ننماید جز خدا کسی را نداشته باشم. جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم جز خدا انسی نداشته باشم وجز خدا به کسی پناه نبرم.”

 

چمران دعا کن برایمان که ماهم پروانه بودن را یاد بگیریم ...

سالروز پـــــــروازت مبارک ...

 

| ز. عین |

 

وقتی دختــــر باشی و بچهِ آخــــر

آن وقت دنیای پــــــدرانه ِ دختـــــرانه تو را فقط کسانی می فهمند که

دختــــر باشند و بچه آخــــــر

و لذت شنیدن ِ « زهـــــرا ِ بابا » را فقط کسانی می فهمند که

دختــــــر باشند و بچه ِ آخـــــر و زهــــــرا !...

  

 

کافی ست مُعــَــلــَّـقْ باشی

میان ِ خواستن و نخواستنـَـ ت

« خواستن » ی از سر  ِ دل

و « نخواستن » ی از سر  ِ  عقل

آن وقت است که میآید با تمام مهــــر  ِ پـــدری اش ، با تمام صــلابت مــــردانه اش در مقابلـ ت می نشیند

و به جنــــگ درونیــ ت پایان می دهد

شاید همه حرف هایش را این روزها از خیلی ها شنیده باشی

ولی فقط گفتن اوست که دلــــ ت را قــرص میکند

وقتی در چشـــم هایش بار دیگر میخوانی که جز خوشبختی ِ تـــو چیز دیگری نمیخواهد  

وقتی همه حــــرف هایش مثل همیشه برایت ســــکینه ِ دل به همراه میآورد

دوست داری که بازهم برایــ ت بگوید از همه آنچه که ، برایــ ت از زبان او دلنشـــین است

آن وقت است که وقتی حـــرف هایش تمام می شود میبینی انگار هیچ وقت مُعــَــلــَّـقْ نبوده ای بین عقل و دلت

آن وقت است که میخواهی تمام این غـــــرور لعـــنتی ات را پرت کنی کناری

و مثل زهـــــرا کوچولو به بغلـ ش بروی

دست به گردنـ ش بندازی و بوسه بارانـ ش کنی

مثل آن قبل تر ها که بازوی بابا بالشت زیر سرت میشد

و تو مست از گرمای مهرش و اطمینان از حضورش به خواب میرفتی

 

***

 

باید دوباره سجاده ام را پهن کنم و سجده کنم برای شکرت

به خاطر پدر و مادری این چنین یگانه

بگذار بازهم قرارمان را با هم مرور کنیم

من را زودتر ببر

سایشان را بر سرم مستدام بدار

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

بابای من

ته تغاریت این روزها عاشقانه تر دوستت دارد

ببخش که نگرانت میکنم

ببخش که خوب فرزندی نیستم برایت 

روز  ِ میلاد مولامان علی بهانه شده است برای قدر دانی از شما

روزت مبارک !...

 

 

 

| ز. عین |

 

بعضی مــــــاه ها هلالـــــــ شان هم

مثل ِ قرص کاملـــــ شان

بعضی مثل مــــــن را

به جـــــــــنون می کشند

اصلا ً بعضی مـــــــاه ها می آیند

که دلــــــــ ت را ببرند

خوش آمدی مــــــاه ِ خـــــــدا

 

 

 

***

+خدا ماهت هم آمد تلنگری به دلمان عطا فرمــــا ...

++با الهام از هلال طهورا ...

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حضرت فرمود :

بنویس

ِبسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

بگو در هر روز از رجب در صبح و شام و در عقب نمازهاى روز و شب :

یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَآمَنُ سَخَطَهُ

عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ یا مَنْ یُعْطِى الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ یا مَنْ یُعْطى مَنْ سَئَلَهُ یا

مَنْ یُعْطى مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً اَعْطِنى

بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَةِ وَاصْرِفْ عَنّى

بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الاْخِرَةِ فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما

اَعْطَیْتَ وَزِدْنى مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ

یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ یا ذَاالنَّعْماَّءِ

وَالْجُودِ یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتى عَلَى النّارِ

 

 

| ز. عین |

 

از کتاب های درسی آن سال ها یادم هست ، امام امیدش به ما دبستانی ها بود

حالا بزرگ شده ایم

می گویم : اماما ، از امیدت راضی هستی ؟!..

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــ

 

فکر میکنم شش ، یا هفت ساله بودم یا شاید هم کوچکتر . یک روز عصر تنها بودم و حوصله ام هم سر رفته بود . . . نه کسی بود باهاش بازی کنم و نه حوصله تنها بازی کردن رو داشتم . . . رفتم سراغ تلویزیون . . . نه اینم چیزی نداشت . . . یکی از نوار های VHS  کارتون رو گذاشتم تو دستگاه و نشستم که ببینمش . . . نه هنوزم یه جای کار ایراد داشت . . . هیچ کدوم از کارتون ها اینجوری شروع نمیشن . . .

تصویر یه جمعیت سیاه پوش رو نشون میداد که مثل پدر مرده ها میزدن تو سرشون . . . گریه میکردن . . . زن ، مرد ، بزرگ و کوچیک . . . فهمیدم که اشتباهی فیلم روز تشییع جنازه مطهر امام را گذاشتم . . . اما دیگه دلم مجالی بهم نمیداد که فیلم رو قطع کنم . . . فرض کن دختر بچه ای کوچک که نه برگشت امام را به کشور دیده است و نه حتی در زمان حیاتش بوده حالا لحظات رفتنش را دارد این چنین می بیند . . . مثل عزیز از دست داده ها گریه میکردم . . . مثل اینکه روز فوت عزیزت نذارند تو بروی و حالا تصاویرش رو برات گذاشته باشند . . . همان بزرگ مرد مهربان که قاب عکسش با آن لبخند دلنشینش همیشه مهمان خانه مان بود . . . همان فرشته ای که باعث رفتن دیو شده بود . . .همان بزرگ مردی که بابا زیاد ازشون برام میگفت . . . همان بزرگ مردی که شاید برای سن و سال آن روزهایم درک این واقعیت که چه تحول معنوی بزرگی را در کشور به وجود آورده است سخت بود اما میدانستم پدر تمام مردم  بود . . . برای همین هایی که این چنین میکردند . . . حتی تر برای منی که ندیده بودمش و حالا داشتم رفتنش را اشک میریختم . . .

حالا بزرگ شده ام . . . اینقدر که بفهمم امام که بود و چه کرد . . . اینقدر که میدانم باید خیلی تلاش کنم تا به عنوان فرزند کوچکی از این ملت و سرباز کوچکی برای امام ... در راه تحقق آرمان هایش قدم بردارم

حالا بزرگ شده ام . . . اینقدر که میفهمم . . . گرچه امام رو ندیده ام . . . اما خدارو شکر میکنم برای بودن رهبرم ، سید علی . . . دلتنگیم را برای روزهای نبوده ام در محضر امام ... در کلام حضرت آقا رفع میکنم . . .  در لبیک گفتن به آنچه فرزند خلفش می گوید . . .

ـــــــــــــــــــــــــــــ

 

+ رادیو نوشت : بسم الله الرحمن الرحیم // انا لله و انا اله راجعون // روح خدا به خدا پیوست ...

++ دعا نوشت : به امید آمدن صاحب اصلی انقلابی که امام  خمینی (ره) بنیانگذارش بوده و هست . . .

                         دعا برای سلامتی رهبر عزیزمان تا آمدن منتقم حضرت مادر  . . .

 

 +++ بی ربط نوشت : یکی از تفریحات مورد علاقه ام در حرم امام در زمان طفولیت این بود که از آن سطح شیبدار سُــــــر بخورم.... و دیگری هم سکه چرخاندن بر روی سنگ های لیز و خنک حرم ... همان کاری که حسرت میخوردم چقدر برادر 5سال بزرگترم بهتر از من بلد است . . .سکه اش را که میچرخاند تا مدت ها می شد نگاهش کرد ... کجایی معصومیت ِ از دست رفته ؟؟ ...

 

++++ خاطره نوشت : با دبستان مارا برده بودند حرم امام ... از همان ابتدای ورود خیلی مرتب و به صف آرام و با تمانینه می آمدیم جلو و شعر " کجایید ای شهیدان خدایی " را میخواندیم ... همه حواسم را جمع کرده بودم که یک وقت اشتباهی نکنم میدانستم امیدت به ما دبستانی هاست ...

 

 ««اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته والمستشهدین بین یدیه»»

 «« اللهم احفظ سیدنا و مولانا و قاعدنا سید علی الحسینی الخامنه ای »»

 

*****

 

زنده تر از تو کسی نیست چرا گریه کنیم ؟

مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم

هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید

ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم ؟

رفتنت عیت آمدنت بود ، ببخش

شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم

ما به جسم شهدا گریه نکردیم ، مگر

می توانیم به جان شهدا گریه کنیم ؟

گوش جان باز به فتوای تو داریم ، بگو

با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم ؟

ای تو با لهجه خورشید سراینده ما

ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم ؟

آسمانا ! همه ابریم گریه خورده به هم

سر به دامان کدام عقده گشا گریه کنیم ؟

باغبانا ! از تو و چشم تو آموخته ایم

که به جان باغچه ها گریه کنیم

 

(محمد علی بهمنی)

 

| ز. عین |