- خط ِ تیره -

آپلود عکس

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

 

نشسته است تمام شب را ب ِ بحث از انتظار و شرایط منتظر

و لاف و لاف و لاف ...

کنتور ک ِ ندارد همینطور می گوید!!

×××

نور ِ خوشید از لاب ِ لای پرده اتاقـ ش میاد و چشمـ ش رو اذیت می کنه

ب زور چشمـ ش رو باز می کنه

همه اتاق روشن شده

چند لحظه نگاهـ ش ب ِ سقف خیره می مونه

حس می کنه باز هم نفسـ ش بالا نمیاد

سرش رو می بره زیر ِ پتو

« آخ ؛ نمازم ...»

×××

اَینَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ ؟!..

 

اگر با آمدن ِ خورشید از خواب بیدار شویم ...

نمازمان قضاست ...

پــ . نــ : مخاطب خاص دارد ... خودم را می گویـــ م

آن جریان انحرافی که می گویند " منـــ م "

منی که از تو منحرف شدم

[لینک]

 

| ز. عین |

...« هذا یوم الجمعة »...

پیامک می دهد :

 

ای منتظـــر !

گر عاشقی ، دگر تو مــرنجان امام  ِ خویش

اندوه ِ کـــرب و بلا و اســـــارت ، مگر کم است ؟!...

 

می خواهم نباشم ...

 

×××××

 

آقا بیا و مـــــردانگی کن در حقـــ م

مـــ ـــرا بشکن و خراب کن

و از نو حبیب بساز برای درد های غربتــَ ت

تا شاید یک روزی من هم خطاب نامه ای شوم از تو

مثل همان ها که ارباب به حبیبش نوشت

«من الغریب الی  الحبیب»

 

آقا من نه ندبه خوان ِ خوبی هستم

و نه پای عهد هایم نشسته ام

این درد ِ بی لیاقتی دارد مـــ ـــرا می کُشد

فریاد ِ « هل من ناصـــر ینصرنی »َ ت بلند است

و من هنوز برای جدت می گویم «یالیتنی کنت معکم...»

مگر نه اینکه امروز عاشورا و اینجا کربلایست؟!...

می دانم هنوز آنی نیستم که می خواهی

 

بیا آقای من

دستی بکش به این دل ِ سیاهـــ م

حبیب هم نشوم

اما می دانی که

نام ِ حضرت ِ مـــــادر را بر من نهاده اند

و ارثیه مــــــادری ِ تان سایه ی ِ سرم شده است

می خواهم « حره » ات شوم ...

و در آغوش ولایتــ ت تبری بجویم از همه دنیا و مافی هایش ...

بیا و مردانگی کن دستـــ م را بگیر و از این منجلاب بیرون بکش ...

 

 

بیا حضرت ِ باران ، نفس کم آورده ام ...

من از دست ِ خود ، به فریاد آمده ام ...

 

پنهان مکن جمال خود از عاشقان ِ خویش

... 

| ز. عین |

 

پیشانی نوشت : کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

روز عاشورا بود// برخلاف سال های دیگه برای ِ ظهر عاشورا مقابل مسجد حضرت علی (علیه السلام) منتظر دسته های بزرگ ِ سینه زنی ِ هئیت دیوانگان حسینی نموندیم. راه افتادیم سمت مسجد صاحب الزمان که از اونجا همراه باشیم باهاشون.چون میدونستم این روز ِ عاشورا فرق داره با عاشوراهایی که به عمرم دیده بودم.

 

روز عاشورا بود// راه افتادیم از کوچه های فرعی تا برسیم به خیابان آزادی. هنوز صد متری مونده بود تا برسیم به خیابون که صداشون رسید. « یا حسین...میر حسین...». فکر نمیکردم روز عاشورایی بخوان از این غلطای زیادی بکنن. همه وجودم از عصبانیت می لرزید. گروه پنج نفریمون که همه هم خانوم بودیم رسید به خیابان آزادی. ما رو که دیدن جمعیت صداشون بلندتر شد. اونا سمت انقلاب میرفتن و ما برعکسشون.

 

روز عاشورا بود// وقتی ما چندتا خانوم چادری رو دیدن. شروع کردن سروصدا کردن،بلند شعار دادن.بوق زدن.هو کردن. ناسزا گفتن...

روز عاشورا بود// اولین نفر که شروع کرد به شعار دادن ، مامان بود. دستش رو برد بالا و بلند گفت :«یا ابا عبدالله...». دلم قرص شد تو اون جمعیت به حضورش، هرچی نباشه انقلاب برا نسل ِ اونا بود نه برای ِ من ِ انقلاب ندیده ی ِ جنگ ندیده. بعد از اون دختر عمه ام بلند گفت:«مرگ بر منافق...».صدام از خشم میلرزید :«مرگ بر ضد ولایت فقیه...»

 

روز عاشورا بود// دستش رو گذاشته بود رو بوق و ریتم گرفته بود باهاش. سرم رو تا پنجره ماشینش پایین آوردم :«عروسی باباته؟». بعد ِ حرف من یه پیرزن همون حوالی حرف زشتی بهم زد.یهو یه صدای آشنا شنیدم که جوابش رو دادو دست منو گرفت و گفت:«آخه شما اینجا چیکار میکنید؟» عموم اومده بود.

 

روز عاشورا بود// بعد اینکه عمو اومد کسی جرئت نکرد به ماها حرفی بزنه. من اون موقع فهمیدم یه دختر روز عاشورا عموش باشه هیچ کسی حق جسارت بهش رو پیدا نمیکنه. اگه اون عمو ،قمر بنی هاشم هم باشه که دیگه ...بمیرم برای دخترای ِ ارباب... هی میگفتن اگه عمومون بود...

 

روز عاشورا بود// بابا ماها رو تا خونه رسوند.ولی تا عصر که مردای خونه ِ ما برگردن هیچ کس دل تو دلش نبود.

روز عاشورا بود// بیشتر فهمیدم که چادرم سلاحی ِ که سیاهیش چشم خیلی ها رو کور کرده ...

روز عاشورا بود// همه جا رو دود گرفته بود، خیلی جاها رو آتیش زده بودن ...

روز عاشورا بود// خیلی از اتفاقای عاشورا برام تداعی شد ...

روز عاشورا بود// قلبم تیر میکشید...

 

دو سال ِ قمری پیش یه روز عاشورایی بود که ...

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پــ . نــ :

این متن یه چند تا جمله داره که آتیشم میزنه

بابا ما رو رسوند خونه...

عمو اومد...

 

| ز. عین |

مقصود توئــــــی ... 

اطــــلاعیه

بسمه رب الحـ سـ یـ ن

جنبـــش ِ بیــــداری ِ مـُــحــــرم

فقط شـــــــور  ِ حســـــینـی را نـــه

شـــــعور  ِ حســــینــی را نیز دریابــــــــــــــیم

.

.

حـی علی العـــــزا

حـی علی البــــکاء

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

شیعه یعنی کسی که علی را مشایعت کند، یعنی انسان با « لفظ » شیعه نمی شود، با « حرف » شیعه نمی شود، با «حب و علاقه ی فقط» شیعه نمی شود؛ پس با چه چیز شیعه می شود ؟!.. با مشایعت ؛ مشایعت یعنی همراهی. وقتی کسی می رود شما پشت سر و همراه او می رود، این را « مشایعت » می گویند؛ شیعه علی یعنی مشایعت کننده ی عملی ِ علی.

( انسان ِ کامل – شهید استاد مطهری )

.

.

.

بعد از غدیـــر

نوبت پسر  ِ علی است که راهی کربــــلاست

لبـــاس ِ مشکی َت را بپـــوش

شـــال عزایــَ ت را بینـــداز

اصلا ً تا خود عاشــورا

به یــاد ِ لــب ِ تشنه یِ پسر ِ فــاطمه

لب به آب نـــزن

نذر کن نماز ِ باران ببــــارد برای ِ علی ِ اصغر

به یاد ِ مصیبت ِ بی بی زینب

شب را تا به سحـــر مــجیــر بـــخوان

که شاید بـــلا این دفعه از سر ِ حــ ســ یــ نــ ش بگذرد

خیمه ای آتش نگیرد

صورتی نیلی نشود

گوشواره ای کشیده نشود

اما یادت نرود

کوفیان همه دل هاشان با حـ سـ یـ ن بود

و شمشیــــرهاشان علیه ش

پس ببین داری پسر ِ علی را مشایعت میکنی تا کربلا

یا فقط نظاره گری ؟!...

.

.

.

 

پــ . نــ :

مخاطب خاص دارد ... خودم را می گویم ...

گر مرد ِ رهی میان ِ خون باید رفت ...

``````````

``````

```

`

ببار ای بارون

ببار

 

| ز. عین |