- خط ِ تیره -

آپلود عکس

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است


داغ دار فقط نه آن است که عزیزش را زیر خاک کرده باشند. داغ دار می تواند عزیز از دست داده ای باشد که از یاد برده باشد بدون دل دارش چگونه شب ش را صبح کند و روزش را دقیقه به دقیقه و ساعت به ساعت پیش رود تا شب شود. داغدار هر آن کسی را گویند که حتی تصور نبودن ِ عزیزش هم آشوب در دلش به پا میکند و اکنون که در وسط معرکه ی نبودش به سر میبرد باید تسلایش داد. داغدار بودن یعنی اینکه یادت نباشد آن خیلی قبل ترها بدون «او» چطور زندگی می کردی! چطور لبخند میزدی، چطور آرام میگرفتی. هرچه روزهای دلبستگی و همبستگی پر رنگ تر باشد که هیچ غروبی حتی جرئت رد شدن از آن حوالی را نداشته باشد داغ سنگین تر میشود و داغدار شکننده تر. که شکنندگی تنگ ِ تنهایی داغ دار آنقدریست که به ثانیه ای تمام آن روزها و خاطره ها بر سرش فرو می ریزد. لبخندی آتشش میزد، نگاهی دلش را میبرد به همان روزی که دلش را از دست داده بود، عطری که در خاطره ای میپیچد چنان مستش میکند که شراره های آتش دلش از چشمانش بیرون میریزد و دستی از مهربانی چنان از حال دورش میبرد که یادش نمی آید چرا حالا تنهاست. داغ دار کسی ست که شاید این روزها نه حرف ها برایش توان امکان مکالمه ایجاد می کنند و نه اشک ها تسلی دهنده ی خوبی برای غمش هستند. داغدار منم که دیگر ندارمت ...


| ز. عین |