پیامک رو خوندم
« سال تحویل ، بی خبر ، زائرپیکر بی سر و گمنام شهید برونسی بودیم تو معراج...»
پرت تر از موضوع بودم که بفهمم چی شده....
دوباره خوندم
« سال تحویل ، بی خبر ، زائرپیکر بی سر و گمنام شهید برونسی بودیم تو معراج...»
سال تحویل؟!..
معراج الشهدا؟!..
شهدای گمنام؟!..
شهید برونسی؟!..
وااااااای مادر ........
این بار آه از نهادم بلند شد
و نگاه های متعجب اطرافیانم
الکن شد زبانم یه لحظه برای اینکه بگم چی شده
فقط حال و هوای شب تحویل سال و معراج الشهدا دوباره اومد سراغم
در نگاه چهارم از سفرنامه ام (+)
گفته بودم شاید ،شایــــــــــد مادر اومده باشه استقبالتون
اما امروز میگم ، مگه میشه حضرتِ مـــــــــادر برای عبدالحسین ِ بی سرش نیومده باشه !!..
پ.ن : گفتم چه بوی عطر یاســـــــــی میادا ..
عبد ِحسین ِ زهرا ....تو همان غزل بودی قطعه ...قطعه ... و بی سر...
عکس را که میبینی ؟؟ نوشته عملیات بدر
همان عملیاتی که گفت اگر شهید نشد باید به مسلمانیش شک کرد
شاید خود بی سرش باشد ...
..................................................................................................
همواره باید باشند ستارگانی که در پرتو نورشان راه را گم نکنیم!
سلام بر شما.
با افتخار به جمع یاران دیار صبرا می پیوندید.
دعا بفرمایید