شب که می شود /
چشمانم ؛ تمام ِ خنده های [دروغین ِ] روز را /
بالا می آورند !
این روزها ، یک نفر هست در من که درد دارد . که انگار زیاد هم غریبه نیست... که دلش بدجوری شکسته است . که دلش بدجوری تنگ شده است . که دوست دارد گوشی ِ همیشه ساکت این روزهایش را بکوبد به دیوار . دوست دارد حمله کند به همه عاشقانه ها . دوست دارد دست بیندازد و قلبش {که این روزها زیاد می سوزد } را از سینه اش بیرون بکشد . دوست دارد بلند بلند بخندد به همه " دوستت دارم " ها ... این روزها ، یک نفر هست در من که درد دارد . که انگار زیاد هم غریبه نیست ... که دلش بدجوری شکسته است . که دلش بدجوری تنگ شده است ...
به دست آور انــاری را ، که از دست تو خواهد رفت !..
به دست آور ...