این شب ها بعد از هییت، که قرار میگذاری با پدرت که «دم ِ در، بعد از سینه زنی» تا دست در دست هم برگردید خانه. از دورتر که پدرت را دیدی و دلت غنج رفت برای ِ پیراهن ِ مشکی و محاسن ِ صورتش که رو به سفیدی نهاده، در دلت که گفتی « شکر خدا نان ِ شب ما حسین -علیه السلام- شد.»، همان لحظه که دلت خواست بگویی «فدات بشم» یک جوری ِ که خدای ِ حسین -سبحان الله- هم بشنود، بگو: « بابی انت و امی و نفسی یا اباعبدلله »...
برای این پست : خدا پدرها را حفظ کند و قطعا این حفظ کردن با "بابی انت و امی" منافات ندارد. عین هم اند