- خط ِ تیره -

آپلود عکس

تا ته خیابون رو یک نفس دوید و پیچید تو آخرین کوچه ی سمت راست. پاهاش دیگه جون ِ وایستادن نداشت. سرش رو تکیه داد به دیوار. تو کوچه پرنده هم پر نمیزد. اونقدر صدای قلبش بلند بود از هیجان و دویدن، که دیگه هیچ صدایی رو نمیشنید. بد جایی رو برای ِ فرار انتخاب کرده بود. اینجوری راحت پیداش میکردن. نفسشو حبس کرد تا شاید صدای پای اونایی رو که دنبالش هستند رو بشنوه. افاقه نکرد. گوش هاش جز صدای کر کننده قلبش چیزی رو نمیشنید. ضربان قلبش از ترس این نبود که شاید بگیرنش. نگران امانتی ای بود که دستش سپرده بودن تا برسونه دست آدمایی که باید. دستشو کشید روی بلیزش. هنوز همون جا بود. خیالش راحت شد. فقط باید میرسوندش دست بقیه. آروم سرش رو آورد تا ابتدای دیوار کوچه. سرک کشید و تو خیابون رو نگاه کرد. هنوز نرسیده بودن به کوچه ای که اونجا قایم شده بود. مطمئن بود اونا نمیخوان این حرفا برسه به مقصد. خودش مهم نبود اما نامه... خدا خدا میکرد یک راهی پیش پاش پیدا کنه تا قبل اینکه دیر بشه. برگشت توی ِ کوچه رو نگاه کرد در ِ یک خونه ای باز بود. در باز و یک پله هایی رو به بالا.پله ها رو سه تا یکی میکرد و میرفت. نمیدونست به کجا میرسه ولی دلش روشن بود. ته راه نور دیده بود. وقتی رسید بالا انگار رسیده باشه ته دنیا. همه آدم های دنیا رو میدید. دست برد زیر پیرهنش و پاکت نامه رو درآورد. رهاش کرد تو آسمون. یک دونه نامه ش شد دوتا ، سه تا، هزارتا، هزار هزارتا... دیگه دستشون هم بهش میرسید از چیزی نمیترسید. حرف های امامش رو رسونده بود به اهل عالم. نامه ها داشتن چرخ میخوردن تا برن و برسن به دست های رو به آسمون و تشنه ی حقیقت... نامه ها داشتن مخاطب هاشونو پیدا میکرد... صدای قدم هایی رو شنید، ولی این صدا دیگه از ته ته قلبش بود، همون ضربان قلبش بود... لبخند زد و به نامه هایی که داشتن چرخ میخوردن تو آسمون نگاه کرد... 





امر کن ، بى خانمانت مى شویم

راز بگشا ، محرمانت مى شویم


تو سلیمان جهانى ، رهبرم!

هدهد نامه رسانت مى شویم ...


زهرا هدایتى/



.

.

.

.

نامه رهبر انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی

http://farsi.khamenei.ir/ndata/home/1393/139311021843d276a.jpg
 
بسم‌ الله الرّحمن الرّحیم
به عموم جوانان در اروپا و امریکای شمالی
حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی مرا متقاعد کرد که درباره‌ی آنها مستقیماً با شما سخن بگویم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار میدهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده می‌انگارم، بلکه به این سبب که آینده‌ی ملّت و سرزمینتان را در دستان شما میبینم و نیز حسّ حقیقت‌جویی را در قلبهای شما زنده‌تر و هوشیارتر می‌یابم. همچنین در این نوشته به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمیکنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کرده‌اند.
سخن من با شما درباره‌ی اسلام است و به‌طور خاص، درباره‌ی تصویر و چهره‌ای که از اسلام به شما ارائه میگردد. از دو دهه پیش به این سو ــ یعنی تقریباً پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی ــ تلاشهای زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهره‌گیری از آن، متأسّفانه سابقه‌ای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد. من در اینجا نمیخواهم به «هراس‌های» گوناگونی که تاکنون به ملّتهای غربی القاء شده است، بپردازم. شما خود با مروری کوتاه بر مطالعات انتقادی اخیر پیرامون تاریخ، می‌بینید که در تاریخنگاری‌های جدید، رفتارهای غیر صادقانه و مزوّرانه‌ی دولتهای غربی با دیگر ملّتها و فرهنگهای جهان نکوهش شده است. تاریخ اروپا و امریکا از برده‌داری شرمسار است، از دوره‌یاستعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگین‌پوستان و غیر مسیحیان خجل است؛ محقّقین و مورّخین شما از خونریزی‌هایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان و یا به اسم ملیّت و قومیّت در جنگهای اوّل و دوّم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی میکنند.
این به‌خودی‌خود جای تحسین دارد و هدف من نیز از بازگوکردن بخشی از این فهرست بلند، سرزنش تاریخ نیست، بلکه از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشته‌های دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمّی همچون شیوه‌ی برخورد با فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، از شکل‌گیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟
شما بخوبی میدانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینه‌ی مشترک تمام آن سودجویی‌های ستمگرانه بوده است. اکنون من میخواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراس‌افکنی و نفرت‌پراکنی، این‌بار با شدّتی بی‌سابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامه‌ی قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایه‌ی تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟ پس خواسته‌ی اوّل من این است که درباره‌ی انگیزه‌های این سیاه‌نمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.
خواسته‌ی دوم من این است که در واکنش به سیل پیشداوری‌ها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بی‌واسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضاء میکند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن میگریزانند و میترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد. من اصرار نمیکنم که برداشت من یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه میگویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهید ریاکارانه، تروریست‌های تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن وزندگی پیامبر بزرگ آن (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلّم) آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کرده‌اید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و آموزه‌های انسانی و اخلاقی او را مطالعه کرده‌اید؟ آیا تاکنون به جز رسانه‌ها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کرده‌اید؟ آیا هرگز از خود پرسیده‌اید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟
من از شما میخواهم اجازه ندهید با چهره‌پردازی‌های موهن و سخیف، بین شما و واقعیّت، سدّ عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بیطرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند. اگر چه هیچکس به‌صورت فردی نمیتواند شکافهای ایجاد شده را پر کند، امّا هر یک از شما میتواند به قصد روشنگریِ خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکافها بسازد. این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است امّا میتواند پرسش‌های جدیدی را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسش‌ها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقت‌های نو پیش روی شما قرار میدهد. بنابراین، این فرصت را برای فهم صحیح و درک بدون پیشداوری از اسلام از دست ندهید تا شاید به یمن مسئولیّت‌پذیری شما در قبال حقیقت، آیندگان این برهه از تاریخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگی کمتر و وجدانی آسوده‌تر به نگارش درآورند.

سیّدعلی خامنه‌ای
۱۳۹۳/۱۱/۱
| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۸)

سلام.
آفرین
| ز- عین |
سلام | آفرین به شما :) 
۰۵ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۳۱ مـَـ ه جَـبـیـטּ
ب یاد روزهای انقلاب :)



احتمالن ساواکیا دنبالش بودن :دی

آفرین دوست جان
| ز- عین |
ساواک ورژن جدید :عینک دودی  
۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۱۴ سید محسن جوانمردی

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان:



.....::::ابلاغ کنید! این وظیفه شبانه روزی ماست!::::.....



______________

امام خامنه ای:

اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم،
دیگر از این واضح‌تر؟ اگر شما در راه خدا حرکت کنید، دین خدا را نصرت کنید، خدا شما را نصرت خواهد داد؛ این سنّت الهى است،
 این غیر قابل تغییر است: وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدیلاً؛
 اگر در راه احیاى دین الهى حرکت کردید و این جهت را رعایت کردید، خدا شما را نصرت خواهد داد. این را قرآن گفته است، با این صراحت که وعده‌ى الهى است؛ ما هم در عمل آن را تجربه کرده‌ایم.
بدانید این قطعه‌ى تاریخ انقلاب در تاریخ ممتدّى که در طول نسلهاى آینده، مورد بحث قرار خواهد گرفت، یکى از برجسته‌ترین مقاطع تاریخى است.

____________
____________

ز-عین در خدمتیم.

شعر واقعا زیبا بود
| ز- عین |
بله بله :)
۲۳ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۴۵ خانومـِ میمـ
سلام !

چقدره خوب بود :)

احسنت
سلام علیکم
مداحی های شب پیشواز محرم 93
مصطفی مروانی هیئت مکتب الزهرا (سلام الله علیها) اهواز
در وبلاگ رزیه
منتظر حضورتان هستیم
التماس دعا
خوب بود

فکر کن در اواخر اسفند کسی را که دوستش داری، ناگهان در میان کافه ای دنج پیدا کنی

و با او یک فنجان چای بهارنارنج بنوشی...

یا روی صفحه تلفن همراهت چهره ی مادرت ظاهر شود و صدایش ارامت کند که:

« کجایی مادر؟غذا خوردی؟»

زندگی همین است؛ دیدن یک فیلم در سینما و ساعت ها بحث با کسانی که جنس تواند...

زندگی یعنی سفر... بستن یک چمدان با ذوق... یعنی کاسه آبی که پشت سرت میریزند.

زندگی یعنی یک جمع دوستانه که بعد از سالها به هم رسیده اند و انگار هنوز سرشار از

حس نوجوانی گم شده...

زندگی یعنی زنگ در را بزنی و پدرت در را باز کند و با آن چهره ی خسته اما مهربان ،

از پشت آن سبیل های پر پشت، سلامت را جواب گوید...

زندگی یعنی برادرت،خواهرت،صدایت کند تا برایت چیزی را تعریف کتد که تا به حال

به کسی نگفته... زندگی یعنی وقتی به خانه برمی گردی یک نفر دیگر خانه باشد تا چای

داغ را کنارش سر بکشی و به این فکر کنی که تا سال جدید چند روز مانده؟...

صدای پای بهار را می شنوی؟

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">