عزیز ِ دل ِ مادر، تو از جانب خدا محترم شمرده شده ای. تو، من و همه ی ما. خدا بنایش را بر تکریم بنده اش گذاشته. حتی اگر بنده ای از بندگانش پای بندگی اش را کج بگذارد، کسی حق ندارد نگاه ِ چپ به او بیندازد. کسی حق ندارد پرده ی آبرویش را بدرد و انگشت نمای خلقش کند. به کسی چه جز خدا؟! حنی اگر بنده اش گناه کار ترین هم باشد بی تاب می شود برای جواب دادن و در اغوش گرفتنش وقتی با عجز بخواندش که " ای خدای پا کج گذاشتگان" . او می پوشاند لنگی پای ِ بنده اش را...
حالا با خدایی چنین کریم و بزرگوار دور از انصاف است که عده ای نان خدا را میخورند اما قطره ای شباهت به بیکرانگی دریای کرامتش ندارند. در باورم نیست عده ای که میتوانند در حق بندگان خدا چیزی از درشتی و تحقیر و اهانت - حتی در زمان عصبانیت و محق بودن، حتی با ژست های دین پندارانه - کم نگذارند، بتوانند در خلوتشان با خدا راضیا برضایک باشند یا زود و دیر شدن اجابت خواسته هایشان در درگاه خدا به درشتی با بزرگ خالقمان نکشاندشان!!
تمام خواسته ی من از تو این است، اگر مجال این بود که تذکرشان دهی به تمرین کرامت با خلق که بی ارتباط نیست با کرنش کردن در برابر خالق، که تذکرشان دهی و اگر نبود طوری ازشان دوری کنی که بوی ِ ناخوشایند سرکشی شان شامه ی مومنانه ات را آزار ندهد. اگر خواسته یا ناخواسته با افرادی از ایشان نشست و برخاست کردی، در خلوتت برایشان دعا کن و عذرخواه خدا و کرامتی که هدیه ات کرده باش، برای آن وقت هایی که میتوانستی با کرامت و عزت مشغولش باشی و یا وقتت را با افراد کریم و تکریم کننده بگذرانی و حالا صرف این بی اخلاقی ها شده،
جان دلم، باید باشی تا کنار هم «عبس» را مزه مزه کنیم تا بدانی خدا چقدر دوست نمیدارد بنده ای را که با خلقش رفتار درستی ندارد. اگر با این افراد نشست و برخاست نداشته باشی دل من آرام تر است. خدا خودش گفته که گویا دل های آن ها مرده است و سزاوارند به مرگ.
+دلم برای مادرانه نوشتن خیلی تنگ شده بود...
+ بعدا ً نوشت: دو عزیز هستند که نظراتشان برای ِ اینجا همیشه خصوصی است :) مجال دیگری ندارم برای جبران لطفشان. اگر اینجا را میخوانید که میدانم میخوانید. خواستم بگویم دعاگو هستم و شرمنده محبتتان ...