دهلاویه کوچک بود اما بزرگش کردند و آزاد ...
دهلاویه برای همیشه آزاد شد اما به قیمت نبودن ِ بسیاری ... همچون چـــــــمران
چـــــمران برگرد و ما را آزاد کن از هر آنچه غـــــــیر او ...
یاد بده شمع باشیم
قول میدهیم پروانه بودن را اگر تو استادمان باشی زود فرا گیریم
چمران میدانی شده ای استاد بی بدیل عاشقانه هایم با خدا ؟!..
«مِنَ المُومِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُو اللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبدیلاً» (احزاب/23)
(از بین مؤمنان مردانی هستند که راست گفتند آن چیزی را که بر آن با خدای تعالی عهد بسته بودند [که آن ثبات قدم بر قتال و مقاتله برای رضای خدای متعال است]، پس از بین ایشان کسی بود که به نذر خود وفا کرد [به این که مقاتله کند تا شهید شود] و از بین ایشان کسی هست که انتظار می کشد [تا شهید شود] و تغییر ندادند عهد خود را [بلکه به آن وفا نمودند.])
سی و یکم خرداد سال 1360 همان روزی بود که مصطفی چمران با روحی سبکبال و آرام با کفنی گلگون که همان لباس رزمش بود به ندای ارجعی الی ربک راضیة مرضیة پروردگارش لبیک گفت . همان شهیدی که شاید به جرئت بتوان گفت جمع اضداد بود ، انسانی با ابعاد به کمال رسیده متعددی که ، هر فردی با توجه به ظرفیت خودش متمایل به یکی از ابعاد وجودی او شده بود .
چگونه می توان او را شناخت که در روزهای سخت جنگ ِ میان حق و باطل به سختی آهن بود
و در شب های تنهایی و میان تجهد های عاشقانه اش در مقابل یگانه محبوبش به لطافت اشک می شد .
چگونه می توان او را شناخت که در مهربانی پدرگونه اش برای یتیمان بی مثال است و غضبش برای کافران بسیار خوف انگیز ...
چگونه می توان او را شناخت که عارفانه ها و عاشقانه هایش هنوز که هنوز است رشک خیلی از ما به ظاهر عاشقان شهادت را بر می انگیزد و سختست بفهمیم که چگونه چمران شهید شد در راه تنها محبوبش قبل از آنکه به شهادت برسد . . .
سخت است نوشتن از فردی که مرد ِ عمل بود نه مرد سخن ...
نمیتوان آن طور که بود توصیف کرد کسی را که مالک اشتر جبهه های جنوب لبنان بود و حمزه کربلای ایران ، از کسی که نمونه کامل انسانی بود کسی که به راستی شاگرد مکتب مولامان علی (ع) بود.
حتی اگر بخواهیم قبول کنیم که به این درک رسیده ایم که چون اویی را بشناسیم باز هم نمیتوانیم چون همان خدایی که بی تابی و بی قراری او را در قفس تن تاب نیاورد و او را به نزد خود خواند زودتر این دعای او را به حقیقت رسانده است که گفته بود:
“خوش دارم هیچ کس مرا نشناسد. هیچ کس از غمها و دردهایم آگاهی نداشته باشد. هیچ کس راز و نیازهای شبانه ام را نفهمد. هیچ کس اشک های سوزانم را در نیمه های شب نبیند. هیچ کس به من محبت نکند. هیچ کس به من توجه ننماید جز خدا کسی را نداشته باشم. جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم جز خدا انسی نداشته باشم وجز خدا به کسی پناه نبرم.”
چمران دعا کن برایمان که ماهم پروانه بودن را یاد بگیریم ...
سالروز پـــــــروازت مبارک ...
.
.
یاحق