جان ِ دلم، مرد ِ کوچک من، از حالا که در دنیایم نیستی نگران ِ روزهای بودنت هستم. از پسر ِ بزرگتر بانویی خواستم تا دعا کند برای من، تا در تربیت تو و دیگر برادرانت آنگونه باشم که پیش او و دیگر برادرانش روسیاه نشوم. خواستم تا مادرش برای من و پسرهایم دعا کند. دعای او دلگرمم میکند. تصور کن مادر شیرپسران ِ علوی برای تو و پسران ِ دنیا نیامده ات دعا کند. تصور کن در حرم یل ترین پسرش بخواهی که ام البنین شوی. ام البنین شوی تا برای ِ آخرین پسر فاطمه پیشکشی داشته باشی. او آرزوی ام البنین شدن را خوب میفهمد. او خوب می داند که پسران ِ فاطمه فدایی میخواهند. دعای او دلگرمم میکند. دعای او. دعای ِ مادر ِ پسران، برای ام البنین شدنم.
+کاش در طالع ام نوشته باشند مادر ِ پسران. کاش لیاقت داشتن این خواسته را داشته باشم و اگر ندارم قد و قواره ام اندازه اش شود. | وفات بانو ام البنین - فروردین ِ نود و پنج