- خط ِ تیره -

آپلود عکس

"شما توی اون اتاق آماده بشید، من هم الان میام." این ها را خانم دکتر گفته بود. چادر و روسری ام را گذاشتم روی صندلی گوشه ی اتاق. بارانی طوسی ام را هم درآوردم و رویشان گذاشتم. روی تختِ توی اتاق دراز کشیدم. دست بردم و دکمه های پیراهنم را باز کردم. دکتر آمد، باید به پهلوی چپم میخوابیدم. همین که با دکتر چشم توی چشم نبودم کفایت میکرد. سرِ دستگاه را ژل زد، با حرکت دستگاه روی بدنم، اتاق پر شد از صدای قلب. چشمانم پر از اشک شد. فرق است بین زنی که با وضعیت تقریبا مشابه ای صدای قلب فرزندِ در میان جان نشسته اش را میشنود، با دختری که صدای قلبِ خورد و خسته ی بیست و هفت ساله ی خودش را در اِکو. کاش بودی.


| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۰)

هیچ حاشیه ای هنوز نگاشته نشده است

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">