دیده ای بعضی وقت ها از همه چیز و همه کس می بُری
حتی تر از خودت - خود ِ سراپا تقصیرت -
نه توان کاری را داری
و نه قدرت بیان ِ حرفی را
این وقت هاست که باز شرمنده لطفـِ ـشان می کنند مــــَـ ـرا
.
.
و چقدر شما را عاشق تر می شوم آقای ِ من
که دستم را میگیری
مرا می نشانی کنار دلت
که بگو
که حرف بزن
و من فقط اشــ ـــک می شوم برای تمام درد های دلــ ـم
و برای تمام لغزش هایـَ م که میدانـ ی
و میدانـَـ م با هر قطره اشکَـ م
میخوانی تمام حرف های دلــَـ ـم را
از شرمندگی سَـرم را هم بالا نمی آورم
و این بغض های تلمبار شده ام را رهایی می بخشم در آغوشت
آخرش حرفهایم که نه ، اشک هایم که تمام شود
سرم را بالا می گیرم
دستم را روی قلبم می گذارم
چشم به گنبدت می دوزم و می گویــ م
سلام آقای مهربانی ها
سلام خورشید ِ خورشید ها
بعضی وقت ها هیچ نمیخواهم ، جز یک شب تا سحر در حریم امن ِ حرمت و نگاه به گنبد
همان تصویری که دوستش دارم
همان جا که نگاهم پنجره فولاد و گنبد را همزمان با هم قاب میگیرد
آن جا دیگر هیچ نمیخوام و سکوتـــ و سکوتـــ و سکوتـــ
دیدگانی که پشت هاله ای از اشک تار می شوند و زود پلک میزنم تا بهترین تصویر را از دست ندهم
درد دلی که به سبب بغض کوتاه می شود آنقدر کوتاه که به سبب نگاهی ، دیگر واژه ای به میان نمی آید
و دلی که آرام شده است همان لحظه که نگاهم به ضریحت می افتد
لازم نیست خودم را به ضریح برسانم
همان لحظه که سلام میدهم
همان لحظه که زیارت نامه دل را باز میکنم
در اوج همهمه تمام فضا برای من سکوت می شود
و بهترین آرامش را تجربه میکنم
دیگر واژه ای به کارم نمی آید
میدانم همه اش را خوانده ای
و من یکپارچه به سجده می افتم
برای شکر که بار دیگر این آرامش را تجربه کرده ام در حریم امن حرمت
برای اینکه دوباره اذن ورود داده ای به من ِ سراپا تقصیر ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعضی زیارت ها حکم اجازه را دارند
آقا پای این برگه را امضا میکنی ؟
به حکم آن که « علیک الرفیق ، ثم طریق »
دلــ م بدون ِ رضا ، کربلا نمیخواهد
پــ . نــ : به قول خواهرم کمتر از ذره نائب الزیارة است ...
زائرش می شوم انشالله