- خط ِ تیره -

آپلود عکس

وقتی که راهی شدی، بند دلم پاره شد. این بار شبیه ِ هیچ کدام از رفتن هایت نبود. آن گریه های ِ بین الطلوعینی ات کار خودش را کرد. وقتی با آن چشم های ِ قرمز از بی خوابی و گریه ات نگاهم کردی، نگاهم که نکردی –نگاهت را از چشم هایم دزدیدی- و فقط شنیدم زیر لب گفتی: «میشه حدیثی که امروز برات کنار گذاشته بودم رو نخونم؟» من غیر از سر تکون دادن که یعنی بله چه کار ِ دیگری می توانستم بکنم؟ شروع کردی قرآن خوندن. حواسم بود رسیده بودیم به سوره نور. اما تو آن روز یس خواندی. مثل همه ی وقت هایی که مستاصل نگاهت میکردم که قرآن بخوان برایم. و تو میدانستی یس با صدای ِ تو مرهم  دل آشوبه هایم میشود. اول فکر کردم برای دلتنگی هایی که دیشب بی امان از چشم هایم باریدند که تا خوب نشده ای حداقل نرو، خودت شروع کردی یس خواندن اما سوز ِ خواندنت از دلتنگی های ِ من بزرگ تر بود. کاسه ی آب را که ریختم پشت ِ سرت؛ بند نشدم توی حیاطــ(حیات)ــ .رفتم بالای سر ِ سجاده ات که نگذاشتم جمعش کنی. دفترحدیثت را باز کردم. میدانستم علامت میگذاری که تا کجایش را برایم خوانده ای. بلند بلند خواندمش: « قالَ الاِمامُ الصّادِقُ -علیه السلام- : اِزالَةُ الْجِـبالِ اَهـْوَنُ مِنْ اِزالَةِ قَلْبٍ عَنْ مَوْضِعِهِ.» *  غیر عربی اش در دفترت چیزی نمینوشتی . آن روز اما به تفسیر های استاد گونه ات نیازی نبود کافی بود بدانم معنی قلب را و کوه را و ازالة را تا بفهمم این بار دیگر با پای خودت بر نمیگردی. نگاهت را که از من دزدی فهمیدم دل بریده ای...


 

*  که امام صادق علیه السلام فرمود: دل کندن از کوه کندن سخت تر است ...

** عنوان مصرعی است از جناب مولانا

 

 


پ.ن :

خیال نوشته ای کوچک

تقدیمی به

تمام ِ بزرگ همسران ِ شهدا ...


| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۱۰)

زهرایی که بود
زهرایی که هست...

این افعال بود و هست به قبل از دیدن شیار و بعد از آن بر میگردد! :)
ضمنا خیلی خوشگل نوشتی ها...
| ز- عین |
ممنونم مهدیا جانم | اما بود و هستی نیست! شما که نه اومدی شیار رو ببینی و نه من رو بعد فیلم دیدی :) 
۰۳ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۱۹ مـَـ ه جَـبـیـטּ
چ خوووب

خیلی خوب ..

هم این متن و هم متن قبلی ..


| ز- عین |
خداروشکر که خوب بوده | سپاسگذارم :)
۰۴ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۰۰ محمد بذلی عین الدین

وقتی دنبال آرزوهایت میروی

مدام به کوله پشتیت نگاه کن که مبادا سوراخ داشته باشد


و چیزهایی که امروز داری دوباره بشود آرزوی فردایت!
 

..................................................


گاهی وقتا آدم هیچی نگه بهتره!


سلام.
| ز- عین |
سلام  | ... 
عجب بغض سنگینی داشت ...
| ز- عین |
عجب بغض سنگینی دارند ... 
۰۷ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۱۷ زهرا خانوم
چع خیال نوشت نابی ....

| ز- عین |
ناب که هستند اما کاش هم که ناب به خیال نوشته باشمشان .. | ممنونم :) 
۰۷ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۴۲ مـَـ ه جَـبـیـטּ
این خیالاتت
واقعیت میشه برات ..

ببین کی گفتم :*
| ز- عین |
آدرس غلط دادن بهت عزیزم ... من همسرم قراره از اینا برام بنویسه :))) آیکن خودشهیدپنداری :دی 
۰۷ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۰۰ مـَـ ه جَـبـیـטּ
: ))

ان شاء الله  :)

شهیده زهرا عباسی .. برات یه روزی مینویسم که شهیده چرا تنها رفتی .. چرا منم نبردی .. اینه رسم دوستی ؟!

یه روزی اسمتو تو وبلاگم میارم و بعدش وبلاگم خوشبو میشه !

البته شرط داره :|
ب شرط اینکه اگه من زودتر شهید شدم، شما برام ازینا بنویسی :|

» وقتی من خوش خیال میشوم :دی
| ز- عین |
نه بابا باید همسرت برات بنویسه ! :) :دی | نخواست بنویسه الکی شهید نشی ها :دی 
خیلى خوب و عالى
لذت بردیم :)
| ز- عین |
ممنونم | خداروشکر که لذت بردی بانو 
خیلی خوب بود.
| ز- عین |
:) خداروشکر

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">