- خط ِ تیره -

آپلود عکس

 

حالا که این ها را برایت می نویسم ساعت 4:30دقیقه صبح است و در بیمارستان منتظرت هستم تا چند ساعت دیگر بیایی و بودنمان را پیش مامان بزرگ جا به جا کنیم.راستش را بخواهی میخواستم از قبل تر برای ِ روزت بنویسم، برای اسمت، برای بانوی صاحب اسمت.اما در ذهنم شروعش اینچنین نبود. حالا که این اتفاق افتاده، دارم برایت اینجا مینویسم با قلبی که هنوز تند میزند.

یاد آن سفره نیمه کاره ی مشهدمان افتادم. همان سفری که داغ ِ وداع به دلمان ماند و با غم برگشتیم اما در همان اولین روزهای برگشتنمان. فهمیدیم که تو همانند بانوی صاحب نامت، قرار است یدک کش نام سنگین پرستاری شوی.راستش را بخواهی از همان موقع می دانستم که قرار است عشقم به این دختر عموی سه سال از خودم کوچکتر بیش تر شود، که زینب بود و حالا از این به بعد زینب تر است و پرستار.

حالا این روزها بیش تر از قبل در نظرم خانم شده ای، وقتی آن راز ِ سر به مهر کودکی هایت را با بغض برایم گفتی و مرا محرم دلت خواندی، وقتی رازهای درگوشی و دخترانه ان را برای دلم می گویی،. حالا حتی بیشتر از قبل نگرانمت هستم و بیش تر از همیشه می دانم تو برای پرستاری آفریده شده ای که جنس محبت و نگرانی ات زینبی ست. که همین دو شب پیش وسط آن شلوغی های خانه مامان بزرگ که گفتی میفهمم که چه میگویی و سرم را در آغوش گرفتی و نگذاشتی بغضم به مقصد برسد. حتی همین که شب ماندی کنارم، انگار آرام تر بودم و فهمیدم زینب ها پرستار ترند.

همین امشب که گذشت و منتظرم این ساعت های پایانی اش هم تمام شود تا بیایی و قوت قلبم شوی. خوش حال تر بودم برای مامان بزرگ که بعد از من تو میایی. اینجوری خیالم آرام تر بود. امشب وقتی تازه خیال از مامان بزرگ راحت شده بودو کمی چشم هایم را روی هم گذاشتم به دقیقه ای نگذشت که متوجه شدم خانم حیدری – همین خانم محترم که تخت بغلی مامان بزرگ هستند- برای قضای حاجت بلند شدند. همراه نداشت ولی سرپا تر از آن بود که ب کمکم احتیاج داشته باشد. چشم هایم را بستم و منتظر بودم بیاید تا بعد ترش بروم و چراغ دستشویی را خاموش کنم. که خودش آمد و چراغ را خاموش کرد و اتاق تاریک شد. با صدای افتادش جوری بند دلم پاره شد که نفهمیدم چطور بلند شدم. هول کرده بودم. نفهمیدم کی زنگ پرستار را زدم کی خانم حیدری را بلند کردم و همین طور پرسان ِ حالش رو سری سر کرده و نکرده رفتم دنبال پرستار.

که بعد ده دقیقه که دکتر بیاید و معاینه اش کند و بگوید چیزی نیست من پشتم را کرده بودم به مامان بزرگ رو به پنجره که تهران را قاب گرفته بود از طبقه ششم. تهرانی که با گذشت ساعت های زیادی از اول شب انگار هنوز خواب نداشت. هنوز قلبم تند میزد و اشکم بی اختیار میریخت. داشتم فکر میکردم که اسم ها بعضی خصلت ها را به دلمان راه میدهند اگر که بخواهند مثلا شاید زهرا بودن آدمی را به افتادن کسی نگران تر کند اما مطمین بودم اگر تو آنجا بودی دل قرص تر از من اوضاع را مرتب میکردی. و مطمین شدم که زینب ها پرستار ترند.

زینب ِ دلم، مهربان پرستار ِ عباسی، ان شاء الله روز موعود، عمه سادات لبخند پر مهرشان را هدیه ات کنند که تو زینبی و پرستار نگاهشان به توست، برای سربلندی ات در پیش گاه حضرتش دعایت میکنم.

 


+ انسان پرستار انسان مهربانى است که با رفتار و اخلاق و خدمات خود، سلامت بیمار را به او هدیه مى‌کند. اگر طبیب، درمان خود را به انجام رساند، اما خدمات پرستاری نباشد، تأمین سلامت بیمار دشوار است. هر کس که از خدمات پرستاران ِ مهربان برخوردار شده باشد، مى‌فهمد و مى‌داند که نقش پرستاران در هدیه کردن سلامت به بیماران، چقدر مؤثّر است. این موجود بشرى - که کار فرشته‌گون انجام مى‌دهد - با سختیهاى زیادى روبه‌روست. بیمارهاى گوناگون، اخلاق تند و به ستوه‌آمده بیمار در بستر و روى تخت بیمارى، مشکلات ناشى از وضع بیمار، بیماریهاى سخت و احیاناً واگیر، فضاى گرفته بیمارستان؛ همه اینها چیزهایى است که این حرفه را با همه شرافت و قداستش، در شمار یکى از سخت‌ترین مشاغل قرار مى‌دهد. فرق است بین کسى که فقط با جسم خود خدمت مى‌کند، و آن کسى که علاوه بر این‌که جسم و بازوان و نیروى بدنى خود را در خدمت کار قرار مى‌دهد، ناگزیر است با روح و اخلاق و عواطف خود هم کار کند؛ به روى بیمار لبخند بزند، او را دلگرم کند، تندى و تلخى را از او تحمّل کند و فضاى دشوار بیمارى را براى او آسان نماید. این حقیقتاً یکى از سخت‌ترین کارهاست.

چهار ِ پنج ِ هزار و سیصد و هشتاد – حضرت ِ آقا 

| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۱۴)

۱۵ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۹ مـَـ ه جَـبـیـטּ
بابا خوش ب حال دخترعمو هاااا :)


عالی ه
کارتون در قبال مامان بزرگ از اون دست کارهاست که بی نتیجه نیست
هم دنیوی هم اخروی..


طیب الله خواهری ها
| ز- عین |
بله خیلی خوش به حالمه :) | جبران ِ اندکی از زحماتشان نیست ... 
خدا می داند در دلم غوغاست..غوغایی که تو برپا کردی...
زهرا..کاش میشد مثل تو انقدر خوب بود..انقدر خوبی کرد..که مثل تو صبوری کرد.که صبر تو ؛عشق تو؛ مهر تو؛ همیشه برام توی زندگی الگو بود.قلب تو دریاست..روحت پاک و زلاله..آدم یه دختر عمو مثل تو داشته باشه برای همه ی عمرش کافیه..دیگه هیچی نمیخواد.
کاش میتونستم حس و حالمو توصیف کنم...چند ساعت زبونم بند اومده بود از این همه خوبی تو..از این همه لطافت تو..
اینکه زینب بودن سخت تر از اون چیزی بود که فکر میکردم..که اسم بانو رو یدک کشیدن یه حقی گذاشته بر گردن من و من همیشه رو سیاه عالم و آدمم.
زهرا بهترین هدیه ی روز پرستار رو بهم دادی.
فوق العاده دوستت دارم :*
| ز- عین |
قربون ِ غوغای دلت زینبی ...
به نظرم الگوت رو تو زندگی عوض کن :)) بعدشم کوتاه بیا ببینم ببین در ملاء عام چیا میگه دختره !!
سخت ِ زینب خیلی سخت ... ان شاء الله شرمنده نگاه بانوان صاحبان ِ ناممان نشویم ..
ما بیشتر آبجی ما بیشتر :* 

۱۵ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۳۰ نبضِ روضـہ
با "عــیــــــــدآنـــــ ه " در وبلاگمان ، پذیرایتان هستیم [لبخند]
| ز- عین |
یعنی ندیدید که ماهم با "زینبانه" در وبلاگمان پذیراییتان بودیم ؟ :)
سلام علیکم
چرا مطلب رمز دار نبود ... :دی 
| ز- عین |
سلام
۱۵ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۰۳ خانومـِ میمـ

نازی .. رخت پرستاری همیشه برازندشون باشه..

ان شاءالله حال مادربزرگتون همـ بهتر میشه

| ز- عین |
ممنونم بزرگوار...حال همه مامان بزرگا ....
۱۸ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۰۵ عطیه علی همتی

پرستار هم  پرستارای زینبی...

«اگر جامعه‌ی اسلامى بتواند زنان را با الگوى اسلامى تربیت کند _ یعنى "الگوى زهرایى"، "الگوى زینبى"، زنان بزرگ، زنان باعظمت، زنانى که مى‌توانند دنیا و تاریخى را تحت تأثیر خود قرار دهند _ آن وقت زن به مقام شامخِ حقیقى خود نائل آمده است.»

امام خامنه‌ای
سی/هفت/هفتادوشش
| ز- عین |
ان شا الله هم بتونیم به این مقام برسیم و هم فرزندانی این چنین رو تربیت کنیم ... 
۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۵۷ مصطفی پناهی
باسلام لطفا از سایت mpnu.nahad.irدیدن کنید انشاالله موفق باشید
انسان پرستار ، انسان مهربانی است ..
:)
عیدتون مبارک پیشاپیش

طویله ای به نام اسرائیل!

سلام
تربت بروز شد...
حضورتون باعث افتخار ماست..
عاقبتتون بخــیر
سلام
ما یک گروه تولید محتوا وبسته های فرهنگی آماده ی چاپ ویژه مجموعه های فرهنگی هستیم  بسته ی نمایشگاهی فرهنگی تولید کرده ایم وبژه ایام فاطمیه ؛
هم دانلود کنید هم اگر مقدور است با باز نشر آن در وبلاگ وسایت خود و یا هرجایی از قبیل شبکه های اجتماعی و... به توزیع مجازی این بسته فرهنگی کمک نمایید) چرا که ما در حوزه کارهای مجازی فوق العاده بی تجربه ایم! امید است که در فضا سازی ایام فاطمیه نقشی داشته باشیم:
لینک دانلود:

http://ghalamdad.ir/menbar-divari/97-menbar-divari-avalin-mazloom

ما را به دوستان خود معرفی فرمایید و در نشر بسته ها یاریمان دهید
با تشکر 
علی بخشایش (سلمان)

سلام علیکم

بعد از مدت‌ها آمدیم خواندیم رفتیم
سال خوبی باشد برای شما انشاءالله
آینده متعلق به ایران است!
ملت ایران باید خود را قوی کند!


سلام..
سال نو مبارک
ان شاءالله سال پر خیر برکتی داشته باشید
تربت بروز شد..
منتظر حضور ارزشمندتون هستیم..
دلم بسی تنگته:(
| ز- عین |
رضوان ِ خودمونی؟ خاله؟ بیش تر تر دلم تنگته ... 

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">