- خط ِ تیره -

آپلود عکس

شب که می شود هوس میکنم گشت بزنم میان کوچه و پس کوچه های این شهر. قصد مقصد معلومی، به سرم نیست. فقط میخواهم برم تا شاید این درد ِ سوزان ِ کشنده ی ِ راه گم کردگی را درمان بیابم. غریب م در شهر. همه غریبیم. چند روز دیگر باید بار و بنه را برداریم و برویم شهر مجاور. حالا با این حال ِ درمانده که نه خانه ی آشنایی در این شهر برای خود پیدا کرده ام. نه به یادگار، اثری را ماندگار کرده ام. کجا روم؟ امروز کسی به نصیحت -انگار در خواب بودم- به گوشم رساند که مادری را بیابم. میگفت جوان است. میگفت ... آه لعنت به این حواس ِ ناجمع -حتما که خواب بودم آن موقع-


تنها چیزی که به یادم مانده این است که گفت تا مادر را پیدا نکرده ای، تا دست به چادرش نشده ای، تا دوان دوان در این کوچه پس کوچه ها دنبالش ندویده ای و مادر خطابش نکردی، آن شهر دیگر هم که بروی روزگارت همین است که درمانده ی کوچه پس کوچه ها باشی، بی هیچ نشانی  ِ آشنایی. گمانم که میگفت نشانی های آشنا دست این مادر است. میگفت برو و به التماس بخواه که کمکت کند، دست بر سرت بکشد، میگفت بنشین همان جا برای پسر کوچکش گریه کن، میگفت محال است وقتی اشکت برای پسرش را دید، دست خالی ردت کند... 


+ زبان عرب ها به مدت زمانی که طول می کشد تا کره ماه یک دور کامل به دور زمین بچرخد «شهر» می گویند.


| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۴)

نگاه خارج اندر سفیه!
دختری که به دلایل امنیتی نخواست نامش فاش شود!


سلام
با احترام دعوتید به تربت

زهرا این خوابای تو آخر منو نابود میکنه.....

برای من خیلی دعا کن.....

| ز- عین |
گول خوردی که ! :دی | چشم چشم چشم 
۰۹ تیر ۹۳ ، ۱۶:۰۶ مـَـ ه جَـبـیـטּ
مادر ..

احسنت، خیلی خوب بود...
| ز- عین |
 لطف دارید مثل همیشه ... ممنون

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">