- خط ِ تیره -

آپلود عکس

وقت نماز از چاپخانه می آیم بیرون. موقع آمدن مسجدی را همان دور و برها دیده بودم. بعد از نماز به جای تسبیح برداشتن، دستم میرود سمت گوشی. سرچ میکنم شبکه افق + سوگواره ی جاذبه. اسمم را که در لیست برگزیده ها میبینم، انگار که میروم به همان سحری که رو به روی باب السلام ایستادم و دکمه شاتر را زدم. هوای مسجد سبک تر میشود و چشم هایم سنگین تر؛ از حضور بی امان ِ باران ِ دلتنگی. انگار این یک قرار نانوشته ایست میانمان. همان وقت هایی که باید، گرمای ِ وجود میشوی و قوت جان و اگر نه یک روز کاری دوازده ساعته برای نمایشگاه در توانم نبود. ولا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم. چه تعقیباتی شیرین تر از تو، یکی یک دانه ی خدا؛ حسین!..


+اینجا

| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۵)

۲۸ دی ۹۴ ، ۰۳:۰۱ دختر بهارنارنج
سلام.

داری میری کربلا؟
| ز- عین |
سلام. اربعین... کربلا... بودم... 
۲۸ دی ۹۴ ، ۱۰:۵۸ مهدی صنعتی
و چشم هایم سنگین تر؛ از حضور بی امان ِ باران ِ دلتنگی. انگار این یک قرار نانوشته ایست میانمان....
۲۸ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۷ انــــــ ـار
اصلا دلم تنگ شده بود برای این حسین نوشت های شما...
| ز- عین |
عزیزی شما... در پناه خدای ِ حسین -علیه السلام- عاقبت بخیر شوید 
منم میخوااام
:(
| ز- عین |
چی میخوای؟ :)
مبارک باشه
| ز- عین |
تشکر

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">