- خط ِ تیره -

آپلود عکس
با صدای بلند نوشته ی روی مزارش را میخواندم. - محل شهادت... . نتوانستم ادامه بدهم. دو قدم آمد جلو، کنار ِِ من روی پاهایش نشست. - پنجوین. پنجوین ِِ عراق. فاتحه خواندنش که تمام شد برایم از آنجا گفت.
این روزها که زیاد از خان طومان شنیدیم و خواندیم. خواندیم و درد کشیدیم. درد کشیدیم و دعا کردیم. با خودم گفتم این روزها را درست به خاطر داشته باش. روزی میرسد که تو هم باید روی ِِ سنگ مزار مردی از شیرمردان وطنت را برای فرزندت بخوانی و بعد از گفتن - خان طومان. خان طومان ِ سوریه. برایش حرف ها بزنی.

| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۳)

خانم ها در جنگ کارهای بزرگی کردند. جبهه رفتند، پرستاری کردند، اما "بیان" از همه مهم تر است. | حضرت آقا، شش/ده/نود و چهار
۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۱۷ سید محمد رضی زاده
هی دست می رود به کمرها یکی یکی
وقتی که می رسند خبرها یکی یکی...
۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۲۰ یا فاطمة الزهراء
:'(
خدا لعنت کنه داعش و امثالش رو
خدا لعنت کنه پرورش دهنده های داعش رو
خدا لعنت کنه جهل رو :( نادانی رو :(

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">