با صدای بلند نوشته ی روی مزارش را میخواندم. - محل شهادت... . نتوانستم ادامه بدهم. دو قدم آمد جلو، کنار ِِ من روی پاهایش نشست. - پنجوین. پنجوین ِِ عراق. فاتحه خواندنش که تمام شد برایم از آنجا گفت.
این روزها که زیاد از خان طومان شنیدیم و خواندیم. خواندیم و درد کشیدیم. درد کشیدیم و دعا کردیم. با خودم گفتم این روزها را درست به خاطر داشته باش. روزی میرسد که تو هم باید روی ِِ سنگ مزار مردی از شیرمردان وطنت را برای فرزندت بخوانی و بعد از گفتن - خان طومان. خان طومان ِ سوریه. برایش حرف ها بزنی.