خیال میکردم مثل همچو وقتی که قلبم جایش تنگ میشود و نقاش گونه تیر میکشد. در بین این همه آدم رنگ و وارنگ و بلند و کوتاه، تنها یک نفر سهم من است تا به نام بخوانمش و جانم با جانم گفتنش آرام گیرد. که نبود. که ندارمش. که خیال میکردم بود. که خیال میکردم دارمش. لعنت به این دنیا.