حاشیه ای ناچیز بر کتاب دوست داشتنی ِِ "سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آید" به قلم استاد ِِنازنین، مرحوم نادر ِِ ابراهیمی
هر کاری میکردم نمیفهمیدم. برای نسل انقلاب ندیده و جنگ نچشیده ی ما که در خوش بینانه ترین حالت سه – چهار سالی از طفولیت مان را در زمان حیات ش نفس کشیده ایم، باور اینکه یک مرد بیاید و زلزله عظیمی را در باورهای ملتی ایجاد کند، سخت بود. باور اینکه چطور شده بود روح ِ ملت ایران. باید میفهمیدم که روح الله خمینی قبل از اینکه بت شکن این مردم باشد چگونه روحی ِ کوچک اما پیچیده ی ِ عمه صاحبه اش بوده که در میان زنان ِ زمان خودش شیرزنی محسوب میشد. باید میفهمیدم آن طلبه جوان سیدی که آمد و دین را از چارچوب بسته ی حوزه به متن زندگی و مبارزات مردم کشاند به چه پشتوانه ای این کار را کرد. روح الله موسوی خمینی، فرزند کوچک خانواده بدون اینکه خاطره ای از پدر شهیدش داشته باشد، در خاطرات آن ها زندگی کرد تا بفهمد سید مصطفی برای ِ چه قیام کرده و خون همان پدر آزاده که به تبعیت از اباعبدلله در مقابل ظلم ساکت نبود، با جانش کاری کرده بود که از همان کودکی ظلم را تاب نیاورد و حق را فریاد کشد حتی اگر همگان خاموش باشند.
ساده بگویم که اگر نفهمیم قصه زندگی این مرد را که چگونه از ابتدا بزرگ بوده به خاطر اتکا به قدرت لایزال الهی، نمیفهمیم چگونه با یک کلمه ای که میگفت این مردم به جوش و خروش میفتادند و سرها برای راه آرمانی ای که او برایشان ترسیم کرده بود فدا میکردند.باید امام را دید از زمانی که پسرکی 5-6 ساله بود و معلم مکتبش را با سوال های پیچیده اش کلافه میکرد. باید با او بزرگ شد وقتی به دنبال چرایی ِ قیام پدرش بود، باید لطافت روح الهی ش را دید زمانی که دل در گرو همراهی ِ نهاد که پا به پایش عاشقی کند. باید با آقا روح الله، که 27سالگی به مقام اجتهاد رسید دغدغه مند شد، باید با آن روح ِ بزرگ تبعید شویم، درد مردم را بچشیم و ساکت ننشینیم برای ِ حق تا شاید اندکی از درد ِ روح بزرگش را بچشیم و قوی شویم با نگاه به منبع نگاه ِ او.
روحش شاد نادر ابراهیمی، آن بزرگوار که به حق این مهم را خوب به تصویر کشیده است. «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آید» امام را برایمان خوب به تصویر میکشد، و اگر من قرار بود امام را از ابتدا برای کسی تعریف میکردم، قبل از اینکه صحیفه نور را به او هدیه کنم تا با کلمات امام نفسی تازه کند ابتدا برایش این کتاب را میخریدم تا چند روزی را با امام بزرگ شود، و سقف باورهایش را بالا بکشد و مطمئنم برای نسل ما، که با امام بزرگ نشده ایم و او برایمان خلاصه شده است در فیلم ها و عکس ها و سخن رانی هایش و خاطراتی که برایمان گفته اند این کتاب جان تازه ای ست تا خود را در جماران تصور کنیم و چشم در چشمش در حالی که با فشار جمعیت این طرف و آن طرف میرویم بگوییم: « روح منی خمینی، بت شکنی خمینی»
روزهای ِِ خوبی نبود.