قرار نبود اینقدر دور بشوم. اینقدر دور و عقب مانده که سخت بنویسم. که سخت بخوانم. اصلا با که قرار بود یا نبود؟ کی مانده برایم که بگوید تو آدم کوتاه نویسی نیستی. اصلا مگر گذاشت کوتاه نوشتنم را ببیند که آمد و شکست و خراب کرد و رفت. راهِ بی راهش را کشید و رفت. مگر من گفته بودم بیا. مگر من گفته بودم برو. مگر این آدم های ناحسابی، کسی غیر خودشان را آدم حساب میکنند که بفهمند بلند نویسی که حالا کوتاه مینویسد، کم مینویسد، سخت مینویسد. و یا اصلا مینویسد؟ یعنی چه؟ حالا تو بیا توی چشم های من نگاه کن و بگو تو هنوز یادِ آن قضیه ی سه سال پیش می افتی؟ از همین جا توی چشم هایت نگاه میکنم و میگویم یک روزی، یک جایی، یک وقتی، صبر داشته باش، میفهمد. با تمام حواسش میفهمد که بلند نویسی که حالا کوتاه مینویسد، کم مینویسد، سخت مینویسد. و یا اصلا مینویسد؟ یعنی چه!
سحر شانزدهم رمضان 1438
*سوره مبارکه الزلزلة- آیه هشتم