- خط ِ تیره -

آپلود عکس

دلم لک زده یک چیزی بنویسم که دلم خنک شود، سرم سبک شود. که اگر بنا به زایش فکر و خیالاتش هم بود، به گمانم وقتِ وضع حملش بود. دلم لک زده شاهد به دست بروم عکاسی، بعد بنشینم به دیدن عکس هایم، بعد یکی بزنم سر شانه ام که " دختر هنوز خیلی مانده عکاس بشوی!" نه مثل حالا که دوربینم خاک میخورد. گمان نمیکنم "پیدا نکردن خود در عکاسی" مجوز این بوده باشد که شاهد را خانه نشین کنم! رفیقِ نیمه راهش شدم. دلم لک زده دوباره عربی را شروع کنم، توی کلاس تپق بزنم و به بدوی شکل ممکن عربی حرف بزنم اما حرف بزنم. دلم لک زده برای مدرسه قرآن، این که در مواجه با سوره ها، موتور پیاده کنم و بعد از کمی فهم دلم قنج برود برای کتابِ خدا. از آدمی چه باقی می ماند اگر از کارهایی که دوست دارد دور شود؟ که در جریان نباشد؟ آخ که دلم لک زده برای خودم! یا رادَّ ما قَدْ فاتَ دستم را بگیر!


| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۱)

ای که برمیگردانی همه چیزهایی که از دست رفته!!!
برگردان به من خودم را
برگردان به من خود خود خودم را
که دلم برای معصومیت کودکیم تنگ شده
که دلم برای بازی با فرشته ها تنگ شده
که دلم برای همصحبتی با خودت تنگ شده.
خدایا میشه برگردانی همه اینها را!!!
شدنش که میشود ...
برای خدا کاری نداره
اما صد حیف که ظرف من دیگه تحمل و گنجایش نداره
خدایا ظرف منو بزرگ کن... خودت درستش کن...
بغض
بغض
بغض
ظرف من دیگه ظرفیت نداره
ظرفیت منو ببر بالا

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">