- خط ِ تیره -

آپلود عکس

نشانه ها. این نشانه های نازنین. نمیدانم از کی، اما از یک جایی به بعد خدا خیلی وقت ها برای این بنده ی تصویری اش نشانه هایش را رو کرد. مفصل گفتنش برای من قند مکرر است اما شاید در حوصله این متن کوتاه جا نشود.  خلاصه اینکه، نگویم برایتان که وقتی تاریخِ رفتنم قطعی شد، و توی ذهنم یک حساب و کتاب ساده کردم، چه قندی در دلم آب شد. راستش را بخواهید حتی برای تمدید حالِ خوبم از انگشتانم هم کمک گرفتم. یک بار دیگر از هشتم فروردین را شمردم. یک، دو، سه، چهار، پنج ... سی و هشت، سی و نه، چهل. بله از هشتم فروردین تا شانزدهم اردیبهشت به شهادت دوباره بند انگشتانم هم میشد چهل روز. چهل روزی که سخت گذشت. دیر گذشت. با بغض در گلو و دندان بر جگر. اما آخ نگفتم. با همه شکستگی راست ایستادم. پیشِ نامحرمی گلایه نکردم. اگر میدانستم که قرار است پیغام بفرستی تا بیایم که پدرانه بپرسی چرا بغض کرده ای در خلوت هم آه نمیکشیدم و اشک نمیریختم. من روی پا بند نبودم وقتی از هشتم فروردین تا شانزدهم اردیبهشت را شمردم. این چله ی سکوت قرار است با شکستن بغض و کشیدن آه در آغوش پدرانه ات افطار شود. خوش به حال من. تا باد چنین بادا!


اردی بهشت هزار و سیصد و نود و هفت

| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۰)

هیچ حاشیه ای هنوز نگاشته نشده است

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">