- خط ِ تیره -

آپلود عکس

 

گـِــ(ک رب ل ا )ـــــــره خوردی بر حنجره ام

 حاجت روا که نمی شوم

کاش

فقط باز شوی !!...

.

.

.

هر کجا پا میگذارم از ع ش ق می گوئید

زهیر دیوانه ام کردی

کافی ست جایی بوی سیب  آید

می روی روضه میخوانی

طهورا ، زائر ، خاکستر ، گمنام ، رهگذر ...

آهــــای همه شما کربلا رفته ها ... بس کنید

فکر ِ من ِ نالایق ِ کربلا ندیده را نمی کنید ؟!..

آتشـــ َ م زدید ...

اینقدر از بی تابی ِ دل در بین الحرمین نگوئید

آن جا که با دل و اشک آب و جارو َش زدید

نگوئید از تل ...

آن جا که خودتان هم چشم بسته ازش می گوئید  

آن جا که مشرف بوده است به ...

نگوئید از شش گوشه

برایم روضه جوانش را نخوانید

چرا هی گوش و گوشواره میکنید ؟!..

مگر مادر را در مدینه ...

زبانم لال

حالا در کربلاست ؟!..

قسم به خون ِ ارباب نگوئید آن جا پهلو شکسته را دیدید

تاب ندارد دلـــ َم ، دیوانه شدم ...

خواندنـَ ش هم قرارم را گرفت

حقیر م برای این درد های ِ بزرگ

خوب رسم عاشقی را بلدید ... عشق بازی میکنید

و من هنوز اندرخم ِ الفبای آن

.

.

.

اصلا بیشتر بسوزانید مرا

بسوزانید من ِ کربلا ندیده ی نالایق را

میخواهم قد بکشم ...

مهمان ارباب شدید سفارش من را هم می کنید ؟!

حق دارید شما کربلایی شده اید

و من ...

آهای کربلا رفته ها ...

برایم بگوئید از بهشتی که دیده اید

برایم بگوئید از ح س ی ن

از شش گوشه

از ساقی

از

.

.

قرار نیست

نه دیگر قرار نیست

چه کسی اینجا ناحیه میخواند ؟!

برای دلـــ َم بخوانید ...

برای دلــ َم بگوئید از نگفتنی ها ...

از ندیدنی ها ...

از

.

.

پــ . نــ : شافی گفتی چند روز تا محرم مانده ؟!...

.

.

 

تذکر!!!!! 

 سمت ِ نظرات این پست نرو ... دلـــ َ ش را نداری نرو  

اینجا دلــــــ ی را به آتش کشیده اند ...

دلـــ َ ش را نداری نرو ...

ن

ر

و

.

.

.

 

 

| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۷۰)

.
.
هنوز یه عاشقی هست حرم شما نرفته
دیگه روش نمیشه جایی بگه کربلا نرفته
.
.

دعا کن
نروی....
دعا کن نروی
بگذار همین حسرت دیدار
انیست باشد
.
.
أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ

أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ

أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ

أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ

أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ...
.
.
خوش بحالت. خوش بحالت. خوش بحالت.
ای کاش از این همه معرفت من هم یه هزارمشو داشتم. (من که دوبار رفتم زیارت. البته به قصد زیارت). ولی..... ولی............. ولی................................... میخوام دلایلمو بگم که چرا نتونستم خوب زیارت کنم. میبینم که بزرگترین دلیل همین نداشتن لیاقت و معرفته. خوش بحالت که داری از عشق زیارت ارباب میسوزی. و بد بحال اونی که رفته و نمیفهمه سوختن یعنی چی.نمیفهمه عشق زیارت یعنی چی. نمیفهمه که نمیفهمه که نمیفهمه. وقتی از تل و حرم و شش گوشه و علی اصغر(ع) و کربلا و از عشق به ارباب میگی میفهمم که واقعاَ من نفهمیدم که کجا رفته بودم. خوش بحالت. دعا میکنم بارها و بارها قسمتت بشه بری. البته با معرفت بیشتر. یه پیشنهاد دارم براتون. تا میتونین به ارباب نزدیک بشین.بسیار قرآن بخوانید. از دعا و زیارت و ذکر غافل نشین. مقتل بخوانید. و البته نماز اول وقت. برای من روسیاهو حقیر هم دعا کنید که بازهم قسمتم بشه . البته اینبار با معرفت. میخوام از عشق ارباب بسوزم. ولی ..................... ولی...................................... ولی...........................................................................................
ای خدا من اینهمه دلیل دارم که لیاقت زیارت اربابو ندارم. ولی باز با اینهمه نامردی ارباب منو دوبار راه داده. خدایا کمکم کن. التماس دعا از همه دوستان. یا علی
صبر کن ...
با همین چشم های ِ خودم
آتش ات می زنم ...
| ز- عین |
.
دعا کن نروی ...
راست می گوید شافی
دعا کن نروی ...
.
سالم برنمی گردی ها !
.
درد ِ دوری و ندیدن و حسرت راحت تر از درد ِ رفتن و برگشتن و فراق است ...
باور نداری ؟
نفس بکش ...
بوی سیب که آمد ، خبرم کن ...
.
.
.
| ز- عین |
.
شرمسارم که سبب دیوانه گی ات شدم ...
هرچه بگویی ، بر روی ِ چشم
اما ...
من طلب ِ دیوانه گی هایم را از که بگیرم ...؟
| ز- عین |
.
من چقدر دیگر دیگر باید بگردم از بانو تا بانو را به نیت طواف بین الحرمین ...؟
من چقدر دیگر باید وقتی از کنار کارگاه ساخت ضریح رد شدم ، جلوی چشم های متعجب و خندان ِ دیگر دست بگیرم به سینه و سلام دهم ؟
من چقدر دیگر باید دلم شور بزند از تمام شدن کار ضریح ؟
من چقدر دیگر باید 5شنبه ها هندزفری به گوشم باشد و بخواند برایم که شب ِ دلای بیتاب ... تو هم دلت رو بردار ... بریم حرم ِ ارباب ...؟
من چقدر دیگر باید از غصه ی حقارت واژه ها دق کنم و هیچ نداشته باشم برای حرف زدن ؟
من چقدر دیگر باید به بزم سه نقطه ها بروم و با اشک برگردم ...؟
من چقدر دیگر ...
.
.
.
صبر کن ...
آتش زدنت با خودم ...
.
.
.
دل اگر نداری ... نیا ...
[. . .]
| ز- عین |
.
می دانی آرزوی شب و روزم چه شده ؟

خـــــــــــــــــــــــدا
فقط
یه باره دیگه ببرم ...
می میرم ها ...
.
.
.
دعا کن آرزویم حسرت نشود به دلم ...
دعا کن اینبار اگر رفتم
بر
نگردم ...
| ز- عین |
.
راستی
141 روز مانده به چه ...؟
به ...
.
.
.
هر چه کرد اسب جلو نمی رفت ... اسب دیگری خواست ، باز هم نرفت ...
تا 7 بار مرکب اش را عوض کرد ... هیچ کدامشام قدم از قدم برنمی داشتند ...
پیاده شد ...
پرسید : نام این منطقه چیست ...؟
هرکس یک چیزی گفت ... یکی یکی نام های منطقه را به گوشش خواندند ...
اما اینها را نمی خواست ...
کسی از میان پیدا شد و گفت : اینجا را کربلا هم می گویند ...
.
دلش آشوب شد ...
.
.
.
گفت : بار بگشایید ...
اینجا
ک ر ب ل ا ست ...
.
.
.
می دانی وقتی شنید اینجا کربلاست
چه گفت ...
.
.
.
رو به آسمان کرد و گفت :
پناه بر خدا
از
کرب
و
بلا ...
کاش فقط همین بود ...
قبل ترش چشمانش روی اسب به خواب رفت ... [فدای چشمان آرامش]
از خواب که پرید ...
از خواب که پرید ...
از خواب که پرید ...
از خواب که پرید ... شروع کرد به استرجاع خواندن ...
هی می گفت انا لله و انا الیه الراجعون ...
وای
وای
وای
انا لله و انا الیه الراجعون ...
.
علی اکبرش ... شه زاده ی جوانش آمد جلو ...
پدر ...
چه شده که استرجاع می خوانی ؟
.
.
.
جدم رسول خدا را به خواب دیدم ...
.
باور کن دستانم برای نوشتن بقیه اش می لرزد ...
.
.
.
این کاروان می رود در حالی که مرگ پا به پای آنهاست ...
| ز- عین |
.
بار بگشایید ...
اینجا
باغستان ِ سیب است ...
.
.
.
ببین آدم را به کجاها که نمی کشانی ...
.
دیوانه شمایید که دل ِ آدم را به هوای ِ خودش نمی گذارید ...
.
| ز- عین |
.
صلی الله علی الباکین علی الحــ س ی ن . . .
.
.
.
ح س ی ن ...
| ز- عین |
.
می کُـــشی مرا ... ح س ی ن ...
| ز- عین |
.
تا نرفتی میگی یه روز میرم
چشمم میفته به پرچم سرخ اربابم
سرمو میذارم رو شش گوشه ی عالم
میرم و دور ضریح عباس میگردم
میروم و می شینم تو بین الحرمین ...

میگی یه روز میرم می بینم و میشم همونی که ارباب میخواد ...
همه چیزم میشه حسینی ...

اما اگه بری و برگردی و نشی اونی که حسین میخواد !!!!
اونوقت دیگه فقط حسرت دوری حرم دلت رو نمیسوزونه ...
هی میگی اگه یه روز دوباره آقا بطلبه با چه رویی برم تو حرمش ...
برم چی بگم ...
بگم حسین جان دیدم و آدم نشدم ...؟!

عاشق از خویش چه دارد ببرد یا نبرد؟
اینقدر هست که تا کرب و بلا می آید ...

دلتون پر از محبت ارباب.
| ز- عین |
.
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּּּּּ ּ ּ ּ ּ \____________________
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּ ּ ּ ּ ּ ּ \¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯ֹֹ\
ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּּ۞۞,ּּּ ּ ּ ּ\ یا امام خامنه ای ִ \
ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּּ ּ ּּ۞۞ـּ ּ ּ ּ\__________________̲̲/_̲
ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ\¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯
ּ ּ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ\
ּ ـ۞۞ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ּ ـ۞۞ּ ּ \ּ ּ ּ ۞۞
ּ ۞۞ـּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ـ۞۞ּּ ּ \ּ ּ ּ ּ۞۞
ּ ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
ּ ּ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
ֹֹֹֹ¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯\¯¯¯¯¯¯¯¯
ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ۞ִִ ִ ִ ִ ۞ִ۞ ִִִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ



و سلام نامی از نام های خداست ...
پیشاپیش نیمه شعبان ولادت امام زمان (عج) و 24 تیر ماه ولادت امام خامنه ای رو بهتون تبریک عرض می نمایم . نمیدانم مطلب قلم خودتان است یا نه . در هر صورت بسیار زیبا بود .
وبلاگتون زیبا بود و مطالبش مفید
موفق باشین
التماس دعا
یا علی
۱۸ تیر ۹۰ ، ۱۵:۳۸ گمنام مثل پدرم
تفعل زدم نیمه ی شب به قرآن / کتابی که از وحی شیرازه دارد

برای دلم آیه ی صبر آمد / ولی نازنین ،صبر ، اندازه دارد . . .

(اللهم عجل لولیک الفرج)...
و سلام

پر از بغض بود....

من گاهی مطمئنم باید سکوت کنم....

*
و من از نزدیک بودن های دور می ترسم...مثل خودم و اما رئوف...

التماس نور
| ز- عین |
.
آرامش آنست که احساس کنی دستت در دست خداست

لحظاتت آرام
اگه یه دختر بچه ی سه ساله تنها بره تو یه اتاق تاریک(بیابون نه! اتاق!) ,
بعد یهو بترسه و باباشو صدا کنه , چطور باباش از جا می پره که زودتر برسه
به دخترش و چراغ رو روشن کنه و بگیرش تو بغلش و نازش کنه که نترس عزیزم ...
نترس دخترم ... بابا اینجاست ...
خب ...
حالا بیا فرض کن یه بیابون تاریکه ... ظلماته ... تا حالا وسط بیابون تاریک بودی؟!
من بودم ... یه دلهره ی عجیبی میفته تو دلت ... یه هراسی که مخصوص بیابونه ...
حالا یه دختر بچه ی سه ساله تو این بیابون گم شده ... میگم سه ساله ها ...

آسمون قافله رفته، دیگه هم برنمی گرده
بدنم داره می لرزه، بیابون تاریک و سرده
کسی هم نیست ... بابا ... برادر ... عمو ... عمه هم که ...
راستی پاهاشم جونی نداره ... از بس دویدم، تو پاهام نمونده جونی ...
زخم شده از خارهای بیابون ... تاول زده ...
چی تو دل اون بچه میگذره ...!؟
تازه آخرش پیش خودش میگه الان یکی میاد پیدام میکنه,
بغلم میکنه ... نازم میکنه ... خاک رو از سر و صورتم می تکونه ...
دوباره یاد عموش افتاده ... دلش بهونه ی عموش رو کرده ...
خودمو تو رؤیا روی، شونه ی عموم می دیدم ...

.
.
.
بالاخره یکی میاد و پیداش میکنه ...
توی خواب بودم که انگار، صدا پای اسبی اومد
نرسیده از رو کینه، با ... به پهلوهام زد...
.
.
.
ارباب! اصلا مرا برای گریه آفریده اند ...
حالا که تا دیار تو ما را نمی برند
ما
قلبمان
شکست ... حرم را بیاورید ... حرم را بیاورید ...
| ز- عین |
.
بسم الله
.
ز ه ر ا
چه خبر شده است؟
.
.
.
بیایید
ناحیه بخوانیم...
| ز- عین |
.
راستش
دلی نمانده
برایم
که نظر
دوستان
رو
بخونم...
بهتر است
سکوت
کنم
و
ناحیه ام
را
بخوانم...
أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ
أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ
أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ
أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ
أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ...
ز ه ر ا
شافی
درست
میگوید
دعا کن
ن
ر
و
ی...
زهیر
مهدی
روضه بخوان
ولی
روضه ی سه ساله و آقا علی اکبر نه
.
.
.
ز ه ر ا
چه میخواهی بشنوی
از
ش ش گ و ش ه
| ز- عین |
.
ک ر ب ل ا
فقط
اربابم
آقا صاحب الزمان
ناحیه
خوان است...
همان سلام زیارت عاشورا
ما را بس است
در
بین الحرمین...
با
همان
سلام
میشود
هزار بار
مرد
و زنده شد...
| ز- عین |
.
من
بگویم
چه
خبر
است
در
ک ر ب ل ا
ز ه ر ا
بیا ناحیه بخوانیم...
ز ه ر ا
میشود
آتش نزنی
به
این
دل
بیقرار...
ز ه ر ا
چقدر مانده
تا
عاشورا...
چقدر مانده
تا
شام
عاشورا
ز ه ر ا...
ز ه ر ا....
| ز- عین |
.
...
ز ه ر ا
روضه ی آقا علی اکبر
را
زائر
خوانده...
آتشم
نزن
ز ه ر ا...
...
صلی الله علیک یا ارباب
ز ه ر ا
سکوت
سکوت
سکوت
| ز- عین |
.
رهگذر میخواند
برایمان...
پدرش عازم میدان شده است تا از علی اکبر علیه السلام خبری بیاورد . طول نمی کشد که بر می گردد؛ تنها و افسرده است. در مقابلش می ایستد. پدر را در دریای از ماتم، غرق می یابد . بی صبرانه لب به سخن می گشاید:

«پدر! چرا این قدر غمگینی؟»

و قبل از این که جوابی بشنود; از برادر به میدان رفته اش سؤال می کند . پدر که گویا کوهی از غم، برشانه های خسته اش سنگینی می کند; چنین لب به سخن می گشاید:

«دشمنان برادرت را کشتند.»

و غمگینانه ناله سکینه بلند می شود:

فنادت: «وااخاه! وامهجة قلباه! . . . ; ای وای برادرم، آه میوه دلم . . . !»

پدر با دیدن بی صبری دخترش، لب به اندرز می گشاید:

«دخترم سکینه! خدا را در نظر داشته باش، صبر و تحمل پیشه ساز .»

سکینه در حالی که باران اشک، از دیدگانش فرو می ریزد; خطاب به پدر چنین نوحه می کند:

«یا ابتاه! کیف تصبر من قتل اخوها و شرد ابوها;»

پدرم! چگونه صبر و بردباری کند کسی که برادرش کشته و پدرش غریب و تنها مانده است .

پدر نیز با شنیدن کلام غمبار دخترش، بر زبانش جاری می شود: «انا لله و انا الیه راجعون »

همه چیز در برابر چشمان سکیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنه
ناباورانه می‌برم ای باورم تو را

ناباورانه غرق به خون تا حرم تو را

سخت است روی سطح عبا جمع کردنت

پاشیده‌اند بس که به دور و برم تو را

پا را مکش که شیون زن‌ها بلند شد

سوگند می‌دهم به دل دخترم تو را

لبخندها بلندتر از قبل می‌شود

وقتی که می‌کشم به دو چشم تَرم تو را

حالا صدای هلهله‌ها هم بلند شد

یعنی که آمده ببرد خواهرم تو را

جای منِ شکسته ببین در میان خون

با دست خُرد شانه زده مادرم تو را

وای از حرم که می‌نگرد ساعتی دگر

بر نیزه می‌برند کنار سرم تو را

می‌خواستم بغل کنمت باز هم ولی

تکه به تکه در بغلم می‌برم تو را...

ز ه ر ا
ناحیه بخوان...
آتش تو
خاموش شدنی نیس...
خواهم که بوسه زنمت اما نمی‌شود

جایی برای بوسه که پیدا نمی‌شود

لب را به هم بزن، نفسی زن که هیچ چیز

شیرین‌تر از شنیدن بابا نمی‌شود

این پیرمرد بی‌تو زمین‌گیر می‌شود

بی‌شانه‌ی تو مانده اگر پا نمی‌شود

هر عضو را که دیده‌ام از هم گشوده است

جز چشم تو، که بر رخ من وا نمی‌شود

خشکم زده کنار تو از خنده‌هایشان

خواهم بلند گردم از اینجا نمی‌شود

ای پاره‌پاره‌تر ز دلِ پاره پاره‌ام

گفتم بغل کنم بدنت را... نمی‌شود

باید کفن به وسعت یک دشت آورم

در یک کفن که پیکر تو جا نمی‌شود

حجله گرفته پای تنت مادرم ببین

اشکم حریف گریه‌ی زهرا(س) نمی‌شود...
صلی الله علیک یا ارباب
.
.
شافی راست گفت
خاکستر
خاکسترم کردی ...
با عکس قبه
چقدر آدم های توی ِ آن عکس خوشبختند
دستشان میرسد به ضریحی ...
.
کسی روضه سقا میخواند
میخواهم آقایمان بیاید
شب ِ زیارتی ارباب میگویند او هم در کربلاست
.
اسیر خوب گفت
ارباب! اصلا مرا برای گریه آفریده اند ...
حالا که تا دیار تو ما را نمی برند
ما
قلبمان
شکست ... حرم را بیاورید ... حرم را بیاورید ...
.
باشد زبان به کام میگیرم
ناحیه بخوانیم
.
.
تنها ترین
به ذکر مصیبت
چه حاجت است
ما
را
نسیم
نام
تو
دیوانه
میکند...
روضه ی سقا...
ز ه ر ا
.
.
.
دامن کشان رفتی....
.
.
.
بسم الله
تو بخوان
ناحیه برایمان...
| ز- عین |
.
سلام...
آمدم
بی دعوت هم آمدم
روی دعوت نامه ات نوشته ای:
آهـــای ...«ک ر ب ل ا»... رفته ها ! بیابید ...
رهگذر هنوز گذارش به کوی ح س ی ن نیفتاده...
ازآنجا مانده
از این جا رانده
چقدر درد دارد
هیچ جا جا نداشته باشی
ببخش بی دعوت آمدم
آهستـــــــــــــــــــــه آمدم
آهستـــــــــــــــــــــــــه میروم...
....
اه
ح س ی ن...
| ز- عین |
.
ناحیه میخوانید؟؟!!
من از هرجا ناحیه میخوانند فرار می کنم...
ماه ح س ی ن که می شود حرم بانو هم که ناحیه می خوانند فرار می کنم...
ناحیه را نمی فهمم...
که اگر می فهمیدم...
آهـــــــــ
بخوانید...
این جا جای من نیست...
همه جا همیـــــــــــن جا(ک ر ب ل ا)ست
هیچ جا جای من نیست
.
.
.
...
| ز- عین |
.
هو الشّـــــــافـــی .
.
أمّــن یُجیـــب الـــمُـضـطّـــرَّ إذا دَعـــاهُ وَ یـکـــشِـــفُ السّـــــوء ...
.
من هم از ناحیه فراری ام ...
با ناحیه یا باید مثل حضرت صاحب ، خون گریه کرد
یا اینکه ...
نه
راه دومی نیست ... باید خون گریه کرد ...
.
یک بار خواندمش ... فقط یک بار ... دیدم مال این حرف ها نیست دلم ...
فراری شدم از ناحیه ...
.
.
.
أَلسَّلامُ عَلَى ...
| ز- عین |
.
.
.
.
روضه هاتان برای دلــــ م سنگین بود
من داشتم در این زندگی روزمره کسالت بار دست و پایم را میزدم
شما ها هوای حوا به سرم زدید
سخت گذشت ...
همه کامنت ها برایم روضه میخواند
ناحیه را بگذار برای بعد ی که نفسمان بالا بیاید خاکستر
دعا کنید دلــــ م را
.
.
ک ر ب ل ا رفته ای گذرش به اینجا بیفتد
...
.
.
الا که نبود صبر توشه سفرت
خدا کند که نیفتد به کربلا گذرت ...


ن ر و

زهرا نرو ....
کربلا بروی
برنگرد ... افت دارد برگردی ...
می شه لکه ننگ اگر زینبی عمل نکنی ...
دق می کنی و نمی میری
کارت میشود
سر و کله زدن با کاغذ و قلم ...
ببین زهرا ....
کربلا که هیچ ...
مسجد سهله هم ادم می خواهد برای رفتن ....
چه رسد به تل با آن پنجره هایش ... می دانی که زهرا
ندانم کاری کردم رفتم ....برگشتنی خدا نجاتم داد
هزار هزار بار همان جا نعره زدم ... نعره می دانی یعنی چه؟؟
یعنی بی خیال هر چی زی
فقط انگار یک سر هست و یک دیوار حالا بسم الله ...


شب جمعه می خواهی .....
بنشین دم حرم ح س ی ن
لازم نیست چشم بچرخانی
سرت را پایین نگه داری می بینی
قبلن گفته ام ارام ارام قدم می گذارد ...

..................
ببین بیا و دهنم را ببند
مگر نه حرف ها دارم برای نوشتن ....




سلام
.
.
زائیر برایم بگو چه شد تورا در کربلا ...
حرف میزنی آتش میگیرم
سوزانی
.
.
فحرج منها
خائفا یترقب
خائفا...
خائفا...
میفهمی؟؟
خائفا...
آخ اربــــــــــــــــابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

من را
به حرف
نیاور رفیق
تو را به ارباب
من را به حرف نیاور......
بخواه زهرا
بخواه
خواستنش هم کیف دارد ....
هی ناز بکشی
هی جواب نشنوی
بخواهی شکایت کنی ..خودت هی قورتش بدهی و به غلط کردن بی افتی ...

کیف دارد همه این ها برای خودش ....

قصه دیدن ضریح من حسابی
حسابی مفصل است
زهرا
می ترسم
بگویمش
می ترسم
.................................
راستی زهرا
نیازی اصلن به پایین نگاه کردن هم نیست

کافی است تو فقط چشمانت را ببندی ...

بقیه اش دیگر دست تو نیست ...
انقدر حرف ها دارم ...

............................

ببین زهرا ...
دست گذاشتی دقیقن روی زخم دلم ...




سلامـ
| ز- عین |
.
طی الارض داریم
ما دیوانه ها....
داریم
.
.
.
.
.ارباب یادمان داده...
معطل نکن...
| ز- عین |
.
به ما نگفته بودند که اگر چشمتان به پرچم سرخش افتاد , دیوانه می شوید ...
نگفته بودند کربلا که رفتی آواره می شوی ...
از پریشانی برگشتن نگفته بودند ...
نگفته بودند بیرون آمدن از کربلا
وداع با ارباب و علمدارش
سخت است ...
خیلی سخت ...
بگویم مثل جان کندن ...؟؟!

وداع با سقا داستان دیگری دارد ...
اینکه هی چشم بدوزی به ضریحش ... هی قسمش دهی ...
هی نخواهی وداع کنی ...
هی اشک و اشک و اشک که کجا بروم عباس جان از پیش تو ...
اینکه تا دم کفش داری بیایی
بعد بگویی بگذار یکبار دیگر بروم سر روی ضریحش بگذارم ...
بروم و باز نگاهش کنم ...
می ترسی که بار آخرت باشد ...
این ترس با همه ی ترس ها فرق دارد ... آنجا می فهمی ...
هی بروی و برگردی ...
رفتنش بماند ...
بالاخره یک روز ارباب دستت را می گیرد و می برد تو را می نشاند کنار خود ...
روبروی شش گوشه اش ...
بالاخره یک روز وجودت را دخیل شش گوشه اش می کنی...
اما ...
اما با بیرون آمدنت چه می کنی ...؟!
درد دارد بیرون آمدن و برگشتن ...
درد دارد به خدا ...
.
.
.
ارباب بی نظیرم! حسین من! مهربانم! همه ی هستی ام! جوانی ام! زیبای من!
بگذار اینطور صدایت کنم,
آقاجونم ... آقاجونم ...
اصلا تو از کنار دل من تکان مخور ...
چرا
هی نگران می کنی
مرا ...
| ز- عین |
.
دعا می کنم که به زودی راهی شوید ... با همین حال
التماس دعا
| ز- عین |
.
خواستی عمومی اش کن ...

مفصل قضیه این شب جمعه من و دیدن ضریح ...

شب آخر است و من هنوز نرفته ام داخل حرم ارباب ...اصلن یعنی یک مدلی شده برایم ...می گذارم سلام و خداحافظی یکی باشد ...این اصلن خوب نیست زهرا این را یاد نگیر ... دیوانه بازی عجیبی است ....
خیرش در چه است نمی دانم اما حسرت و دیوانه بازی اش زیاد است ...

همه رفته بودند هی
هی از خوشگلی شش کوشه می گفتند و ...
تو هنوز ...شب وداع ... روضه می خوانند ...
من تازه قرار است دست بر سینه ...سینه به زمین ... خیز ...برم داخل ...
از کدام در می چرخم ....
هر چه دورتر از قتلگاه بهتر ... خاطرات عجیبی از قتلگاه رفتنم دارم ... پیر شده بودم آن دفعه با ندانم کاری هایم ....
بگذرم که اگر بخواهم همه اش را به گویم ...
چشمانم را بستم بی هیچ توقعی ... قربان صدقه می رفتم و صدقه می خواستم همین ... چشم باز کردم ...
اخـــــــــــــــــــــعععی
ریخت دلم همان جا ... کسی نبود جمعش کند ...غر می زدم
سلام باید کنم یا خداحافظی یک نگاهت بس است که دیوانه کند ...
حالا امدم
دیر امدم
اما نمی خواهم
ببین زهرا دیوانه شدم
من فقط 2 ساعت وقت داشتم برای دیدنش
فقط دو ساعت که تازه پیش عمو هم نرفته بودم
اخ قلبم سنگین بود ...
2 ساعت از 3شبانه رو که انجا سهم تو میشود ...
حالا فقط می توانی سرت را یک جایی همان دور ور ها بزنی و گریه کنی ...
خادم ایرانی دیدم که بالا سر ارباب دارد انجام وظیفه می کند ...
دقیقن زیر قبه تنها جایی که ... بالا سر ح س ی ن دعا مستجاب است حتا
سر روی دامن رقیه باشد گفته بودم که ...
عجیب حسادتم شد ...غبطه ...اسمش را هرچه می خواهی بگذار ...
هق هقم را از آن دور دید ...
صدایم زد ...بیا کارت دارم ... رمق راه رفتن نداشتم
کشان کشان ...رفتم زیر قبه ...سرم را بالا گرفتم ...گفتم
بهتان خسودی ام می شود
1ساعت دیگر بیشتر وقت ندارم برای دیدنش ... خادم ح س ی ن آن هم انجا ....
زیر قبه دیگر ...گفت ...ان شالله برای تو هم پیش ببی اید ...
ریخت دلم همان جا ...سست شد پاهایم با جمعیت رفتم جایی که تمام پناه اوارگی من همان جاست و عجیب دقایق زیادی گیر کردم گیر کردم در بین شش گوشه
می ترسیدم ...وای زهرا
وای زهرا ....
قصه اوارگی است چه می خواهی برایت بگویم ... دیگر بعد از کلی تقلا و ترس امدم بیرون
بایم از کنار ضریح جدا کردم
دیدم یک خانوم ایرانی دارد جارو برقی می کشد و من باز ....
گریه ام رفت ....
داد زد:
اگر دوست داری بیا و چادرت دور کمر گره بزن و بیا
ریخت دلم اما من ؟؟؟
گروهی بودند که چند روز به جای خادمان عرب کار ها را انجام می دادند
از شانس ان شب تعدادشان کم بود ...
اجازه گرفتن خادم عرب و ...
یک ربع نیم ساعت ....
اخی
زیباترین لحظات زندگی ام بود
خم می شدم با صورت زمین را تمیز می کرد
فرش بلند کردیم
تکان دادیم
جارو کشیدیم
دستمال کشیدیم
و من غرق اشک ... و حسرت ...
وای حساب کن تقرین نیم ساعت دیگر وقت ندارم و هنوز نگاهش نکرده ام
بی خیال قضیه بعدش شو ...
بعد از این جا
قصه مرگ می خوانی
بگذار دیوانه بازی ها برای اینجا باشد ....
قرار است فکر کمن راهم بکنی ..................
دیگر من را به حرف نیاور لطفن
سلام زهرا
سلام

| ز- عین |
.
دل کربلا می خواهد و کربلا دل.....

میدانی یعنی چه ؟؟؟
.
.
.
همه وجودت را هم برداری و ببری ک ر ب ل ا ، دل را نبرده باشی خسره دنیا و الاخره شدی
همه وجودت را بکن دلت که آنی خاکستر شود برای ارباب
.
.
.
وگرنه نرو
نرو

از ازل تا به ابد این دل را به نام ارباب زده اند
شش دانگش را
سعی نکن تصاحبش کنی
بسپارش به مولا



التماس دعای فرج
یا علیع
بین ِ این بازی دلانه هایتان ،

دعا کنید ما را ...
سلام بر شما..
اینجا کجاست؟؟
متنت بد تر از هر روضه ی بازی بود.. چرا روضه ی باز می خوانید؟؟
مستمع دل شنیدن ندارد رفیق...

نفسمان تاب خواندن ندارد.. آخر حرم آب نـــــدارد........
۲۲ تیر ۹۰ ، ۰۱:۲۷ رو به فردا
چرا نباید آرمانهای انقلاب در تلویزیون مطرح گردد؟!
اگر شما هم مثل من از حذف "وحید یامینپور" از برنامه ی "دیروز امروز فردا" متاثر شده اید، حتما خبر دارید که قرار بود سری جدید برنامه ی "رو به فردا" با اجرای "یامینپور" روی آنتن برود اما ساعاتی فبل از اجرا بصورت ناگهانی از فهرست برنامه ها حذف شد.
این نظر سنجی برای حمایت از این برنامه و برای بازگشت یامین پور به صحنه ی تلویزیون ایجاد شده است.
ببا قرار دادن بنر این نظز سنجی در وبلاگ و یا قرار دادن لینک یا دعوت در یکی از پستهای وبلاگ میتوانید از این طرح حمایت نمایید.
تازه آمدم تازه داغ دارم داغ.......
با تمام این روضه ها جانم به آتش کشید........
شافی درست گفت الهی نری یا نه بری دیگه برنگردی........داغ دارم
نصفه شب حرم ارباب بعد سلام نماز صبح خانمی که کنارم بود صیحه کشید و افتاد رو زمین زهرا پر کشید من مونده بودم چه کنم آنقدر خودم رو زدم تمام تربت خورده های حرم آدمن کنارم روضه خوان شده بودند داشتم جون میدادم تمام نگاهم سمت شش گوشه بود و تمام حرفم اینکه من رو نمیخرین نمیبرین........وای زهرا این روزهایم خراب است خراب
من ق ت ل ه گ ا ه نرفتم من شب جمعه..........آخ آخ زهرا.....چه آتشی است به جانم
سلام رفیق!
ما هم درد ندیدن کربلا را می کشیم..
دیشب می شنیدم روضه ارباب را برای علی اکبرش
پاشو یه اذون بگو ای علی اکبرم..
آری،
زلزله عباس بن علی بود .. پس لرزه ها علی اکبر بود..
این ها روضه نوشت است..
حال
می دانی برای من هم این جشن ها آقا نمی شود
آری روضه خوان کجاست..
هنوز صدای العطش از بیابان کربلا به گوش می رسد..

یعنی این جمعه هم..

..
کلام آخر: چقدر به خط جنون مانده...
سلام...
از آن شب هی می آیم به عنوان این دعوت نامه زل می زنم...
.
.
.
یعنی می شود یک روز من هم بیایم این جا بگویم من هم رفته ام، باز دارم میروم... اصلا همه ی عمرم در به در آن جایم؟!
.
.
.
کربلایی هستی...کربلایی بمانی...با چشم دل دیده ای کربلایش را می دانم...اما
اما من از همین عوام الناسم که فکر میکند اگر گنبد طلایش را با چشم سر نبینی...پرچم سرخ گنبدش را...شش گوشه اش را...پایین پا را...شب جمعه ی حرمش را...زیر قبه اش را...و بقیه را که گفتنشان درد دارد...اصلا اگر دستت به ضریحش نرسد و سرت را به شانه های ضریحش نگذاری و های های گریه نکنی و یادگاری اشک و بوسه بر آن نکاری...
داشتم می گفتم من از همین عوام الناسم که فکر میکند اگر با پای جسم نروی بر دلت می ماند آرزوی کربلایش و ناکام از دنیا می روی...
.
.
.
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا...
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا...
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا...
وای که چه می کند این دو بیت با دلت آخر هیئت ها...
.
.
.
ناکام نشوی بحق حضرت مادر...
| ز- عین |
.
این متنت آدم رو می سوزونه..
اومدم دوباره بخونمش
.

بعدا نوشت :

تا که از صدق و صفا عاشق و مبتلا بشم
اون طوری که تو میخوای زائر کربلا بشم

.
سلام...
می دانی هنوز هم می آیم این جا...
.
.
.
گرچه یکی یکی و جدا می برندمان
شکر خدا به کرببلا می برندمان
ما نذر کرده ایم که قربانیش شویم
دارند یک به یک به منا می برندمان
.

گیرم به کربلا نرسیدیم تا به حال
یک روز عاقبت رفقا!می برندمان
.
.
.
یک روز عاقبت رفقا!می برندمان...
یک روز عاقبت رفقا!می برندمان...
یک روز عاقبت رفقا!می برندمان...
یکـــــــــــــ روز
میــــــــــ برندمــــــــــــــــــــــان...
| ز- عین |
.
این درد مشترکــــــــــــــــ است؛ به هر کس یک جور می چشانندش...
آنکه مهیای رفتن است...آن که می رود و می بیند و جان می دهد...آن که می رود و می سوزد و می میرد و جنازه اش بر می گردد(حتی اگر به ظاهر ندیده باشد)...آن که درد دوری می کشد...آن که در آرزوی وصل خون جگر می شود...آن که ناز_ ارباب می کشد و باز ناز می کند ارباب(جانم فدای_ ناز کردنش...)...
.
.
.
خوش دردیستـــــــــــــ
.
.
.
میـــــــــــــــــــ بردمـــــــــــــــان یقینـــــــــــــــــــ دارمــــــــــــــــ...
| ز- عین |
.
د ی و ا ن ه شدم زمین.....
حال به اینها بگو من و تو هم ک ر ب ل ا می خواهیم
به زهیر و خاکستر و زائر بگو من تو هم در حسرت دیدار ح س ی ن ی م
ما با این دیوانه گی چه کنیم....
ما فقط گریه داریم...
نه قلم
نه سوز دل
نه روضه
ما حسابمون از شما سواست...
شما رو کربلا میبره مارو خواب

ما تو عشق دنبال تملکیم و تو فراق دنبال معشوقه نو

ما میریم قم سوهان میخوریم،میریم مشهدنخودچی
چون کربلا خوردنی نداره فعلا معذوریم

ما اگه ی روز اتفاقی بریم کربلا تو بازارش گم میشیم وبعیده دستمون به ضریح برسه

ما هر از گاهی هوایی میشیم!! اما کربلا پیاده رو میخواد...

کربلا رفته ها از فراق مینالن نرفته هاش از ندیدن...ما هم کلا اهل نالیدن نیستیم...

ز ه ر ا به رفقات بگو برای ی عشق ندیده نمازمیت بخونن بلکه زنده بشه...


تشنه ام بابا
کمی
آبم بده...
| ز- عین |
.
اماده وصلت نیستم
که
چنین حضورت را ارزانی ام داشته ای . . .
گرچه بند بند وجودم زیارت "کربلایت" رامشتاق است
اما . . .
هنوز مهیای شرف حضورت نیست . . .
عازم کربلا هستم دعاگویم باشید .

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">