- خط ِ تیره -

آپلود عکس

 پیش نویس : می خواهـ َم از درد هایـم بنویسَـ م ... دستَـ م میلرزد ... دلـَـ م هم ...دست من و نگاه شما ایها العزیز ... بســم الله ...

 

روایت اول :

13 رجب  1432/ یک ساعت مانده به اذان صبح  / مسجد ِ محل

وقتی آخرین نفری باشی که اسمت رو برای اعتکاف مسجد محل میدی و در کمال ناامیدی ، همون یه نفرم جا داشته باشن ! طبیعی هستش که بعضی نکاتی که گفتن رو ندونی ، و من هم نمیدونستم روز اول سحری به عهده خود معتکفین هستش !

با منزل تماس نگرفتم که کسی به زحمت نیفته ، تقریبا یه ساعت به اذان مونده بود که کم کم بساط سحری خوردن رو پهن میکردن , تقریبا یک پنجم از جمعیت شرایط مشابه من رو داشتن اما اون قدر بساط تعارف غذا به هم دیگه داغ بود که معلوم بود کسی سحری نخورده اولین روزش رو شروع نمیکنه .

بی سحری روزه گرفتن برام سخت که نیست تا حدودی عادت هم دارم ، پاشدم به نماز خوندن که کسی بهم کاری نداشته باشه و از تعارف ها مصون بمونم .

قنوت ِ نماز بودم ، صدای خانومی رو شنیدم که از اطرافیانم پرسید : این خانوم چیزی نداره ؟!..

بقیه خانوم هایی هم که از چند ساعت قبل پیش من نشسته بودن ، به تائید در پاسخ اون خانوم گفتن که : نه !! این خانوم چیزی نداره ! ... ( با دو سه باری تکرار )

این خانوم چیزی نداره !! ... خدا من که چیزی ندارم ... فکر کن قنوت آخر نماز باشی که این جمله بر سرت هوار می شود ... بیچارگیـ ت را که میدانستی دوباره برایت رو کند ... خدایا ببین دست هایم را هیچ چیز ندارم ... تکیه گاهی ، پناهی ، ملجایی ... هیچ چیز فقط خودت !! ... بگیر از من هر آنچه تو را از من میگیرد ...

آن نماز ، آن بغض شکسته شده در قنوت ، بی پناهیم ... شروعی بود بر روزهای سفید ... خدا پناهم شد ...

(چقدر روزهای سفید دور شده اند ... چقدر عوض شده ام ... شاید هم .... )

 

روایت دوم :

15 شعبان 1432 / نیمه شب / مسجد دانشگاه تهران

دوباره مرا خوانده ای ... قربان ِ این بنده پروری ات ... قربان عاشقانه هایت ... مناجات شعبانیه .. کمیل ... در بین عشق بازی مولا با کلمات .... ‏اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ.... می بخشی ؟!...‏اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ.... می بخشی ؟!...‏‏اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ.... می بخشی ؟!...‏‏اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ.... می بخشی ؟!...‏اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلاَءَ.... می بخشی ؟!...‏اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ.... می بخشی ؟!...‏

ز ه ر ا را دریاب ! دستم را میگیری ؟... خدایا قربان فضلت ، رحمتت دلــ م را پر از امید کرده است که دوباره بازگشته ام ... عاشقی را درد باید ... درد خواهم دوا نمیخوام ... غصه خواهم نوا نمیخواهم ... خدایا نمیخواهم دردی شوم به درد های مولایم ... خدایا من هیچ چیز ندارم ... کمکم میکنی ؟!...

 

روایت سوم :

شب ِ پنجم رمضان المبارک 1432 / نیمه شب / مسجد ارک

نشسته ام زیر آسمان بی انتهای لطف ِ خدا ... هنوز مراسم شروع نشده ... سرم را رو به آسمان میگیرم ... به این چند شب فکر میکنم که راهــ م نداده اند ... نه هنوز واعظ آمده که حرفی بزند و نه حاج منصور که مناجاتی بخواند ... شده ام مرثیه خوان دل طوفانی خویش ! ... دوباره من را پذیرفته ای .. دوباره دعوتم کرده ای ... در این بزمت در این باران رحمتت ... خدایا می ترسم  که دوباره و دوباره شرمنده نگاهت شوم ... می ترسم از این توبه ها که می شکنم ... می ترسم از دور و نزدیک شدن ... خدا ناامید نشده ای از   ز ه ر ا ؟؟ ... خدا چند رو ز مانده تا پایان ماهت ؟ ... خدایا من هیچ چیز جز روسیاهی ندارم اما دوباره به خانه ات به پناه آمدم ... داشتم نگران میشدم که شاید دیگر نمیخواهی من را بین خوبانت در مناجات ببینی ! گفتم به قدر یک شب هم عمر بدهی در این ماه مبارک و بیایم ... خدا ، دلم برای آغوشت تنگ شده بود ... خدا ز ه ر ا را رها نکن در بین این امتحان های سخت که بر سر راه دلش میگذاری ... خدایا خسته شدم از بس ادعا کردم عاشقی رو ... که وقت عمل گیر کردم ... که وا دادم ... باز اومدم ... باز بخشیدی ... خدایا هنوزم بهم امید داری ؟ من میترسم از این دورو نزدیک شدن ، اگر ها این روزها دارد من را از پای در می آورد ...

اگر دوباره اشتباه کنم چه ؟ / اگر به وقت عمل کم بیاورم ؟ / عاشقی را ادعا کنم ؟ / اگر نمک نشناس باشم ؟ / خدایا اگر ازم ناامید شوی ؟ / اگر در پس این دور شدن هایم ، دستانت را رها کنم و گم شوم ؟ / اگر من ِ مدعی جاخالی دهم و تیر به مولای غریبم بخورد ؟ / اگر اشتیاقی که تو به من داری را درک نکنم ؟ / اگر باز دور شوم ؟ / اگر ... اگر ... اگر ... اگر ...

واعظ میگوید صبر نکن تا شب قدر همین الان ... همین الان ... الهی العفو ... نمیدانم به چه حسابی ، دوباره دست هایم را رو به آسمان میگیرم ... الهی االعفو ... خدایا با عدلت نه !! خدایا غلط کردم ... الهی االعفو ... خدایا ! نگو همه این بهانه ها را گذاشته ای که نبخشی ... الهی االعفو ... خدایا هیچ ندارم ... الهی االعفو ... خدایا همت ده که عاشقی ام را دوام بخشم ... که کم نیاورم .. الهی االعفو ... خدایا دیگر تاب دور شدن ندارم ... الهی االعفو ...خدایا می شود جایی بین همین عاشقانه ها مرا به نزد خویش بخوانی ... الهی االعفو ... خدایا میبینی هنوز هیچ ندارم ... الهی العفو ...

 

.

.

.

یارب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود اول زخودم بیخود کن
بیخود چو شدم زخود بخود راهم ده

 

| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۴۸)

۱۷ مرداد ۹۰ ، ۰۳:۲۸ ز ه ر ا از خط تیره
.
عارف فانی سید هاشم حداد (ره) می فرمایند:
همت عالی دار ، به چیزهای کوچک قانع مشو ، اینقدر دور خود نگرد ، به اوبسپار و جلو برو .مرد باید عالی همت باشد . حیف است کسی که می خواهد به محضر سلطان السلاطین حضور یابد درراه مثلا از گدای سر گذر چیزی بخواهد.”
.
| ز- عین |
.
ما همگی هیچ ندارییم.....
فتصدق علینا.....
فتصدق...

اذان میگویند.....
| ز- عین |
.
۱۷ مرداد ۹۰ ، ۰۷:۵۴ ترتیل آیات
سلام ...

هو الاول او هو الآخر ...

اول و آخرم تویی یارب جایی غیر از خودت سراغ داری ؟؟؟؟؟

محتاجیم در این شبهای مناجاتی به دعای مناجاتیان ...

حاج منصور ...
مناجات ...
فقط ..
خوش بحالتان ...... بهشتی دارید .
یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدق علینا انالله یجزی المتصدقین
| ز- عین |
.
یا ایها العزیز...
.
.
..
دعا کن ز ه ر ا
«اِغْفِـــرْ لَنــــــــا ذُنوبَــــــنا یا رَبَّنـــا یا رَبَّنا»

«وَاکْــــــشِفْ لَنا کُروبَــــــنا یا رَبَّنــــا یا رَبَّنا»

از تو همه لطف و عطا, وَز ما همه جرم و خطا
آن کـــــار تو ایــــن کار مـــا «یا رَبَّنا یا رَبَّنا»

در کار خود درمانده‌ایم, وَز مهر تـو شرمنده‌ایم

مـــولا تـــــویی مــــا بنده‌ایم «یا رَبَّنا یا رَبَّنا»

ای بـــــی‌پــــناهان را پــــناه, آورده‌ام بار گناه

دارم تمــــــنّای نـــــگاه «یـــــا رَبَّنــا یا رَبَّنا»

گفتــــــی مرا «لا تَقْنَـــطو», دادی امید و آبرو

بر عفـــــو تـــــــو کردیم رو «یا رَبَّنا یا رَبَّنا»

ماندم به زنـــــدان هوس, جز تو ندارم هیچ‌کس

یــــارب بِفــــریادم بــــرس «یا رَبَّــنا یا رَبَّنا»

داریم ما صبح و مســــا، بهر حسین اشک عزا

آن شــــــــافع روز جــــــزا «یـا رَبَّنا یا رَبَّنا»
| ز- عین |
بسیار زیبا ...
ز ه ر ا.......

دلم دارد می ترکد......

دعا کن رفیق.....
پر کن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز
دست من و نگاه شما ایهاالعزیز
رو از من شکسته مگردان که سالهاست
رو کرده ام به سمت شما ایها العزیز
جان را گرفته ام به سر دست و آمدم…
از کوره راه های بلا ایهاالعزیز
وادی به وادی آمده ام از درت مران
وا کن دری به روی گدا ایهاالعزیز
ما جان ومال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما ایهاالعزیز
…دستم تهی است راه بیابان گرفته ام
محتاج یک نگاه تو یا ایهاالعزیز
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
iین کاسه را…فاوف لنا…ایهاالعزیز
.
.
.

یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ ...
| ز- عین |
.
آیت الله بهجت:ما آمده ایم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم ،نه اینکه با هر قیمتی زندگی کنیم!
زندگی ما حکایت یخ فروشی است که از اوپرسیدند :فروختی ؟گفت :نه
ولی تمام شد
هر کس رسید ،قلب مرا پاره پاره کرد
حالا تو پاره های دلم را به هم بدوز
...با رمزو راز حرف نزن گیج می شوم
راحت بگو بگو که تو هم عاشقی هنوز
دوست داشتم
روایت دوم را...

15 شعبان 1432 / نیمه شب / مسجد دانشگاه تهران ....


اصلا احوالات غریب نیمه ی شعبان را دوست دارم...
سلام
نمی دانم چرا اینقدر آیه را دوست دارم؟ شاید شرح حال دلم باشد ... حتی مدتی بر روی صفحه گوشی ام بود این آیه
"یا ایها العزیز!
مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدق علینا "
خدا قبول کنه
سلام ..
داستان ِ معنی خط ِ تیره ات عجیب بود ..
اما روایت ها برای دلم آشنا ، این همه خواندن از او و فرار از من ، این همه یافتن از او و گم شدن از من ..
نوشته ام از مهربانی هایی که لایقش نبوده ام ، از اجابت هایی که هنوز داشتند توی زبانم می چرخیدند .. ثبت موقت است
جرأت گفتن ندارم .. می ترسم شاید کسی بنا بگذارد بر خوبی من ! نه این خداست که مهربان تر است ..
| ز- عین |
.
من آه می کشم که چه می خواهی از دلم

باور مکن کشیدن آه از درون کم است

کاری کن ای عزیز زلیخا شود دلم

یوسف اگر تویی جگر غرق خون کم است
سیـــّــدی

تکیه گاه ِ من تویے!

اعتماد ِ من تویے!

امید ِ من تویے!

محل ِ اتکاے من تویے!

.

.

.

و بند ِ دلم بسته ے ِ رحمت توستـــــــــ ...
۱۷ مرداد ۹۰ ، ۱۹:۱۱ من ازرندانه...
می خواندم....
روزهایی ازروزگارخود.....
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۱۳ از ز ه ر ا ب ِ ره-گذر
نوشته ای :
از امام صادق(علیه السلام) پرسیدند الذّ لذائذ چیست؟
فرمود: فرزندی را که پدر به سر حد بلوغ برساند و عاقبت فرزند در مقابل چشم پدر در رفت و آمد باشد، پدر نگاه می کند بر اندام او و لذت می برد.
سوال شد: که سخت ترین مصیبت ها چیست؟
فرمودند: همان جوان در مقابل دیدگان پدر از دست برود.
.
.
.
طاووس خیمه پیش پدر راه میروی؟...
.
شب هشتم است.همین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .......

میگویمت :
.
قرارِ نداشته ی دلمان را گرفتید ، همین !!!
.
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۵۹ یه قاچ انار
بایدخلیل بودوبه یاراعتمادکرد
گاهی بهشت دردل اتش فراهم است...
یاعلی
یادش بخیر

پارسال را می گویم
دورتر چرا ؟ اصلا همین نیمه شعبان خودمان ک وصفش را نوشته ای
جور بی لیاقتی من را هم می کشی خواهر
برای نوشتن
برای از آن شب ها نوشتن


یادش بخیر ک
سرم رو گذاشتم روی شونه ت
ک هنوز شرم داشتم از رفاقتت
بعد شدم اشک
روی شونه ت

یادش بخیر ..

چ زود گذشت
چ زود میگذره
امروز
فردا
امسال
...
چ حرف ها برای نگفتن ماند توی دلمان آن شب
و شد اشک تا صبح

ماه رمضان آخر
شب آخر
سجده ی آخر
قنوت آخر
کسی چ می داند شاید نفس آخر ..
یادش بخیر رفیق

دلم را خوش کرده ام به همین یادش بخیر ها

یادت ک هست ؟ ..
| ز- عین |
.
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۰۱:۵۸ گمنام مثل پدرم
هیچ کدوم از ما" ه ی چ" نداریم

هر چه هست اوست ... هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ

بد جور "د ل ت ن گ م "

دعا کن ز ـــهـــ ر ا ....
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۰۳:۰۹ میناگر عشق
سلام آجی:*
دلم شکس زهرایی...
ز ه ر ا دلم برای خودم پَر پَر شده:(
خیلی برام دعا کن! ما مادام العمر محتاج به دعاییم و مادام العمر دعا گو...
روایت های
عاشقی
همیشه
خواندنی ست ...
باید
هی خواند و
هی بغض کرد و
هی عاشق شد ...
باید آب شد ...
سوخت ...
پروانه شد ...
.
.
.
من
زیر
بار
معصیتم
ضعف
کرده ام ...
| ز- عین |
.
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۰۸:۰۷ ترتیل آیات
سلام ..

تقوا معنایش این است که به طور دائم مراقب حرکات و اعمال و رفتار و گفتار خودتان باشید

و خود را رها نکنید ...

این مراقبت خیلی برکات دارد . همین مراقبت است که انسان را در صراط مستقیم الهی حفظ می کند

بر اثر تقواست که همه چیز به دست می آید ... ( سخنان امام خامنه ای حفظه الله )
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۰۹:۱۰ دلتنگ شهدا
سلام
روایت سوم
وقتی خوندم اینجا رو که گفته بودی به این چند شب فکر میکنم که راهم نداده اند
به خودم فکر کردم
اما من خود می دانم که چرا گاهی اوقات راهم نمی دهد و گاهی هم که می دهد حالش را از من می گیرد
اما باز هم خدا را شکر که باز هم می گوید بیا
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ ....
همین هم برای من جای بسی شکر و سپاس است

یاعلی
التماس دعا ز ه ر ا
چیزی شبیه سفرنامه
مصباح روشن است... تشریف بیاورید.
سلام به حال خوشتان غبطه میخورم
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۱۲:۱۵ در پلکان بازگشت
بسم النور


آزمون و خطایت؟
من اگر من باشم که تو را راضی خواهم کرد...
التماس دعا....
یا قدیم الاحسان
بحق الح س ی ن ....
خودت میتونی این نوشته ها رو بخونی ؟
| ز- عین |
.
یا من هو لمن اطاعه حبیب........


خواهری ... چرا آروم نمیشه این دل ؟؟؟!!! چرا ؟؟؟!!!
.......... پس‌نوشت..........

نشسته از راست، نفرِ دوم حاج یونس زنگی‌آبادی است که دستِ حاج قاسم روی سرش است؛ کاش به سر ما هم دستی بکشد این دلاور سیستان.
حاج یونس را به ظلمی می‌شناسم که این روزها کتابِ ظهورِ علی موذنی و باورهای سیّدمحمّد انجوی‌نژاد و سکوت متولیان کنگره‌ی سرداران شهید استان به خانواده‌اش روا داشته؛ همین.
سلام دوست...
نوشته ات زیبا بود...
درد داشت....
سوز داشت....


به روزم..
با حضور نورانی ات...چراغ خانه ام باش...


التماس نور....
کم پیش می آید
بیایم جایی همین طور
به فضایش و هوایش نگاه کنم

چه قدر خوشگل است اینجا دختر ...
مبارکت باشد

دلت این چنین باد ...

به روزم

سلام
ای دل اگر نخوانَــدَت ره نبری به سوی او

بی قدمش کجا توان ره ببری به کوی او؟

التماس دعا
یا زهرا
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۲۲:۵۵ مجنون الحسین علیرضا
سلام خانم رضایی

وبلاگ زیبایی داری
| ز- عین |
.
رحمت خدا بر خدیجه علیها السلام باد که شاخه‏های بی‏پناه رسالت، بر ریشه‏های مقتدرش پیوند خورده بودند.

::یا خدیجه اشهد انک حبیبه الله و خیر امته::
خدایا هیچ ندارم ....
الهی االعفو
الهی االعفو
الهی االعفو
تو را که دارم
این را به من بفهمان
همین
| ز- عین |
.
۲۰ مرداد ۹۰ ، ۰۱:۲۲ آهسته عاشق می شوم
دعا را به التماس میخواهم...
ز ه ر ا ...

میان عاشقانه هایت یادی هم از ما کن ...

حسودی مان میشود به اینهمه بنده ی خوب خدا !

خدایا نگاه کن
هیچ چیز ندارم، هیچ چیز ...

التماس دعا
[موج وبلاگی "سومالی در پنجه مرگ" از وبلاگ شما "ـــ خــــــــــــــط ِ تیـــــــره ـــ"دعوت میکنم به این موج بپیوندید]
برای تو خواهم نوشت، ای سرزمین کودکان بیمار و پدران خجل !

شاید کلامی از این نوشته ام و سطری از این شطحیات دردم ، دلی را به نجوا آرد و دعایی جاری از زبان روزه داری اهل ایمان ، دری از رحمت لایزال آن خوب مطلق را به سرزمین فقر ودرد و رنج گشاید !!

به نام خدا و به حرمت رسالت خطیر قلم، برای تو خواهم نوشت، ای سرزمین پامال شده در زیر چکمه های خشونت دیکتاتورهایی که فقر و قحطی را برایت به ارمغان آورده اند .
http://mojecyber.parsiblog.com

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">