- خط ِ تیره -

آپلود عکس

کتاب به جنون گفتم زنده بمان را دستــ م میبینند

کتاب همتـَــ ش را

و کنایه هاشان از هر سو آغاز می شود

« همت ِ شرق ِ یا غرب ؟ »

« از کدوم خروجی میری ؟ »

می خواستم همه بغض ِ بودنــ م  را بر سرشان فریاد کنـ م که :

« از همان خروجی ای که آن ها پـــَـــر کشیدند

و چقدر بی پروبالـــ م که خروجی سه راه شهادت را نمی یابـــ م ... »

 

 



+ هفته دفاع مقدس ، زمان خوبیه برای قدر دانی اما دلیل نمیشه هفته های دیگه یادی ازش نشه روی صحبتم بیشتر با شماست آقای صداو سیما ...

++ به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیرست آی خاکـــــــی ها ...

++ + هفت روز مانده تا جنون ... التماس دعای معرفت ...

| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۱۲)

۲۹ شهریور ۹۰ ، ۰۱:۲۲ هیئت سایبری الرحمن
صلی الله علیک یا ارباب...
.
.
قسم به آنچه که میدانید
و
قسم به آنچه که نمیدانید که
این شب ِ جمعه از آن شب جمعه هاست...
.
این شب ِجمعه ی هفتم میرویم
-خط تیره-
همان اولین خانه ای که میزبان هیئت شد و الان شش شب جمعه هیئتی
از آن شب میگذرد و
-خط تیره-
عازم عراق ح س ی ن است.
یک تنه قرار است دل "الرحمن" ی ها را بردارد و ببرد کربلا.
.
.
هفت خان کربلا -خط تیره-...
این شب ِجمعه از آن شب هاست...
.
خیمه ی عزای حضرت ارباب را این هفته، پنج شنبه 31 شهریور
رأس ساعت صفر عاشقی(00:00)
ـــ خــــــــــــــط ِ تیـــــــره ــ میزبان خواهد بود.
.
.
http://khate-tire.blogfa.com
هفت روز
عجب عدد مقدسی
ز ه ر ا
هفت روز مانده تا دیدار
چشمانت را باز نگه دار و سیرابش کن از زردی گنبد طلایش
و دعا کن همه کسانی را که دل به ضریح شش گوشه بسته اند
و منتظرن برای اذن سالار
کجایند مردان بی ادعا...



پ ن : 7 روز به سفر تو مانده عزیز دل ! من چرا بیقرار تر میشوم ! نمیدانم!
سلام زائر. معصومه ام...
یاد پست کربلایی شدن علــــــی اکبــــــــــر می افتم. یاد کامنتهای دلتنگیت...
اون شب که توی هیئت بودی و نبودی من روسیاه هم بودم. نوشته بودی مشهدالرضایی.
دلم یهو پر کشید، دیوونه شدم، یاد اذن دخول و قدم به قدم باب الرضا تا پنجره فولاد افتادم... آخه پنجره فولاد رضا(ع) دل منو جلا میده/ اگه آقا خودش بخواد برات کربلا میده...
خوش بحالت که گرفتی...
دعا کن...دعا کن ما هم با همت حاج همت حرکت کنیم...دعا کن تواضع باکری رو یاد بگیریم... دعا کن ز ه ر ا دعا کن...خوشا همت حاج همت خوشا...
من کربلا رو با عطری که توی شلمچه پیچیده بود حس کردم...
حرفام بی سر و ته شد! ولی چیکار کنم که دلتنگیم بیشتر شده... مثل دلتنگی یه دختر به بابای سفر رفته اش! وقتی که میبینه یه دختربچه بغل باباشه یا دستاشو گرفته...
شاید... شاید مثل اون سه ساله ی بابا...شاید...
حرفام به اندازه ی حرفای شما عاشقا قشنگ نیست ولی دلم می خواد برای بدرقه ی دل کربلاییت بازم بهت سر بزنم زائر ارباب...
یا علی
چقدر قشنگ بود و دوست داشتنی, این پستت
چه شب جمعه ای شود...

کاش شب جمعه برسی به کربلا
اشک روان...

چه کاروان دلی راه انداخته ای زائر ح س ی ن ...

نمی دانم چرا اینقدر دل بسته ام به این حقیر ..
این روزها که می روی توی شهر می گردی و ساختمان و مجتمع تجاری میبینی که یکی پس از دیگری و یا همه با هم دارند آسمان شهرت را می خراشند و یکی یکی می روند بالا یاد ان قسمت خداحافظ رفیق یم افتم که رفقای موتوری یه مردم شهر می گفتند که چه می کنند برای این مسافر خانه ..
کربلا زمین نیست ، آسمان بهشت است ..
هرچه هست مال این دنیای حقیر نیست ..

۲۹ شهریور ۹۰ ، ۲۱:۱۴ سندس در جست و جوی حقیقت
این هفته میاندار هیئت شمایید...خوش به سعادتتان
برای سفر با معرفت دعایت میکنم.
تا برسی کربلا این روزها مقتل بخوان....مقتل بخوان تا برسی به کربلا و ببینی و بشنوی....چرا ک هآنچه میبینی در کربلا شنیدینی نیز هست.
نویسنده: ز ه ر اجمعه 7 مرداد1390 ساعت: 1:34دعا کن شافی
بوی سیب را پای ضریح سیدالکریم به مشامم رسید
یعنی کسی امشب برات گرفته است
خوش به سعادت خاکستر ...
پنجره فولاد رضا برات کربلا میده ...
.وب سایت


.....چه زود بوی سیبت تعبیر شد نازنین زهرا.......

سلام

تازه آمده ام

از من میشنوید
خیلی حواستان به خودتان باشد. خیلی!

هم اینجا در این لحظاتتان. و هم آنجا در لحظات مهمانی؛
کوچکترین خطا، مساوی است با از دست دادن کلی حال خوب.

مواظب باشید.
سلام ما را هم برسانید.

یا زهرا مددی

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">