- خط ِ تیره -

آپلود عکس

 

گفتــَ م ببینمــــَ ش مگـــرم درد ِ اشتیـــاق

ساکــن شود، بــدیدم و مشتــاق تر شدم

 

آخر یه روز حاجتمو ازت می گیرم ...

کــربـلای معلا / یکشنبه دهــــم مهرماه ۱۳۹۰/ غـــروب ِ آفتاب

.

.

.

مانند رویـــای ِ شیرینی بود

تمام شد

جنونــَ ش گریبانــَ م را گرفت

سفر ِکربلایـــَ م را می گویـــ م

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زائـــر نوشت : گفتن کربلا/ نگفتن آدمو دیوونه میکنه/ گفتن هرکی بیاد کربلا دلش آروم میشه /نگفتن هرکی بیاد در به در میشه

عمری باشد [ سفـــــرنامه] ام را می نویسم شاید اینچنین مُهر سکوت سفرم شکسته شود ...

| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۵۶)

۱۷ مهر ۹۰ ، ۱۲:۱۶ دلتنگ شهدا
زائری بارانی ام آقا به دادم میرسی ؟

بی پناهم ٬ خسته ام ٬ تنها ٬ به دادم میرسی ؟

گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام ....

ضامن چشمان آهوها به دادم میرسی ؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام ....

هشتمین دردانه زهرا به دادم میرسی ؟

سلام
عیدتون مبارک
زیارتتون قبول
کربلایت قبول ز ه ر ا ..
حالا بفهم معنای واقعی تشنگی را...
عطش را...
عشق را...

جنون را...




ح س ی ن را...
تو از این درد و غصه آگاهی
با خودم فکر می کنم گاهی
درد دوری کشیده بودم کاش
کربلا را ندیده بودم کاش ...
.
سید حمید
ای من به فــــــــــــــــــــــــــــــدای رقص بیرق ...
.
.
.
عکس ت زائرم کرد...
باز هوای حرمش
حـــرمـــش
آرزوست ...
باز هوای حرم ت
حرم ت
آرزوست ...
لطف و عطا و کرم ت
کرم ت
آرزوست...
باز هوای حرمش
حـــرمــــش
آرزوست ...
باز هوای حرمش ...
حرمش آرزوست . . .
آرزوست ...
حرم ش آرزوست ...
باز هوای حرمش
حرمش
آ
ر
ز
و
س
ت
.
.
.
نگفتن آدم رو در به در میکنه
خراب تر
از خراب شدم در وصال تو
کــربـلای معلا
یکشنبه دهــــم مهرماه 1390
غـــروب آفتاب

...

سرتا پا گوشم و مست ....

برای شنیدنت ...


بند کفش هایش دور گردنش
سرش به زیر
دلش کف دست ...

گرفتی که را می گویم که ؟؟



سلام زائر
سلام
نگقتی؟
از جلو
یا از قفا...


م ب ا ر ک ب ا د
م ی ت ش د ن ت
...
خوش آمدی کربلایی...
خوش امدی..
دلم غبار چادرت رو میخواد دختر...
کاش حالا حالا ها چادر نمازت رو نشوری...
آآآآمدی پس.....
.
.
جنونت پایدار
از کربلا که بازگردی...
کربلایت آغاز می شود
قبول کرده باشد زیارتت را خدا کند...
زیارت قبول رفیق.....
مجنون دیوانگی ات در جمع دیوانگان مبارک ...
باز نمیشود که نمیشود این عکس

فدای سر..نه!
سری نداشت
فدای حنجر عطشان اش
که باز نمیشود

بیا جلد سوم را بگیر
الان
موقع اش شده....
۱۸ مهر ۹۰ ، ۰۷:۳۰ یک ستاره که بر زمین جامانده
سلام
زیارت قبول کربلایی

خیلی سخته سفرنامه ی کربلا نوشتن

کربلا چون خواب چون رویای زود
میگذشت و من نفهمیدم چه بود
کاش دائم کربلایی تر شویم
لایق عشقی خدایی تر شویم

مکرر قسمتون بشه ان شاء الله و قسمت ما و قسمت همه ی مشتاقان
.
شاید مدت ها بود اینگونه نشده بودم ... خدا خیرت دهد رفیــــــــق!!!


سلام زهرا بانو

زیارت گوارای وجودت و مجنون تــــــر شدنت مبارکــــــــــــــ !
نازنین زهرا ....حالا برایش بخوان :

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی؟

دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟
گاه گاهی کمی جنون دارم
من جنونی مدام می خواهم...
بین آغوش تو بگذار بسوزم به جهنم!
که به آتش بکشد باغ مرا چشم و چراغم
زمین را غرق در خون خدا کردی، خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی، خبر داری-

جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت

مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی و یا قیوم

.
.
.

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم...
راستی ز ه ر ا،
آنجا
نمازت قضا نمیشد؟!!
لحظه مرگ چشم در راهم
از تو حسن ختام می خواهم...
زیارت قبول
۱۹ مهر ۹۰ ، ۰۰:۱۳ جامونده از شهدا
دىدى ؟

آنچه ار زینب دیده بود ...

نمیتونم درکت کنم ...

نمیفهمم چه حالی داری

اما میدونم حالم خرابه

دردسری شده این ....

راستی از آسمان بین الحرمین چه خبر
همان قلب مصحف عشق(یس)

هرکس دلی دارد که در آن اندیشه عشق است برای گره گشایی به اذن مولا یا علی بگوید...

یا علی ...



زیارت نور قبول....
من حرم میخواهم!

حرمممممممممممممممممممممممممممممممممممم می خواهم
کربلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا می خواهم


خدا...............
زیارتت مقبول کربلایی
فدای اشک هایت کربلایی...
آره
نگفتن ادمو دیوونه میکنه
نگفتن هر کی بره در به در میشه
نگفتن ...
.
.
.
زیارت قبول ...
انشاا... همیشه به زیارت
دلتون آروم به نگاه و لطف همیشگی ارباب ...
۱۹ مهر ۹۰ ، ۲۳:۲۵ سید محمدرضا
سلام کربلایی!

فراموشکار نباشی؛ مهر سکوت حزنت نخواهد شکست تا قیام قیامت!!!

مگر سکوت زینب شکست؟

این ها که گفته اند و شنیده ایم همه حرف بوده!

ناحیه با ناحیه بودنش؛ واژه است!

گمانم مادر شکننده سکوت باشد در یوم الحشر

با دستان سقا!
۲۰ مهر ۹۰ ، ۰۰:۲۴ مات نگاهت شدم ای ...
سلام بانو جان

دوباره م ج ن و ن شدنت مبارک

زیارت قبول
حالا از این به بعد هر جا بشنوی :

السلام علیک یا ابا عبدالله

محال است صدای ضجه هایت آسمان را به لرزه درنیاورد ...
واااااای ای ح س ی ن من.....
زهرا زهرا زهرا....
تربت نداری؟؟؟!!!!....سنگ نداری؟؟؟!!!سر که داری....
آآآخ زهرا زهرا زهرا...
هنوز باز نمی شود این عکس
لعنت بر بدبختی ام....آه دلم...

میزنم به سیم جنون...
.
.
.
.
.
.
.
د ل م ..
۲۱ مهر ۹۰ ، ۰۲:۳۱ سید محمدرضا
چشمِ چشم تو هم که افتاد به فرات، بخیل شد؟؟؟
۲۱ مهر ۹۰ ، ۰۸:۱۰ م‍‌ح‌ام
سلام.

" بدترین پیام از بهترین فرستنده "
سلام

زیارت قبول
بیایم و نباشم راحت ترم
ننوشتنم را خرده مگیر ..

زیارتت قبول ..

۲۲ مهر ۹۰ ، ۰۰:۴۲ سید محمدرضا
رفته بودیم عملگی در حریم بابا

قطعه سنگی دادنمان از سنگ های تعویض شده مضجع!!!

دلم که برای دل جامانده ام تنگ می شود

نگاهم زایر سنگ است!

راستی پرده را برداشتند از چشمانت

یا هنوز کویر است چشمه اشکان زوار حسین؟!
۲۲ مهر ۹۰ ، ۱۲:۱۲ دلتنگ کربلا
سلام ز ه ر ا
آمدی من نیامدم اما خاک قدمهای کربلایی ات را بوسه باران کنم حتی در این فضای مجازی...
لایق که نباشی از همه چیز جا می مانی...لایق نبودم زودتر خدمت برسم...

تولدتان مبارک....بی دل شدنتان مبارک....زائر شدنتان مبارک...محرم را خدا صبرتان دهد...

دعایم کن....
زهرا برایم بگو...
اینبار نوبت توست تا کربلا را تعریف کنی

بگو از تل تا حرم...
از خیمه ها تا قتلگاه...
بگو از خیمه ها تا علقمه...
بگو از دویدن ها.. از دیدن ها....
از حرم تا حرم
از حرم تا حرم
از بابا تا عمو
از عمو تا بابا
بگو.....
سلام
زیارتتون قبول
خوشا به سعادتان.حتما از سفر نورانیتون برامون تعریف کنید اگه میشه.
نمیدونم چی تو این نوشته هاتون داره میخونمش عجیب حالم عوض میشه
این نشونه ی قلم پاک شماست.
التماس دعا
یا حق
۲۲ مهر ۹۰ ، ۲۲:۱۰ سید محمدرضا
داشتیم ولگردی میکردیم با یکی از رفقای حسین نام
میان صحن و سرای بابا
یکهو مات شدیم و مبهوط
کنار بنای حرم
داشت سنگ کاری می کرد...
سیمان و ملاتش که آماده شد و ترازش را هم شاقول کرد
یکهو دیدم حسین کنارم اوراق شد
بغضش که تکیده بود و اشکش هم تمامی نداشت
خداییش جرات نکردم بپرسم دلیل تکیدنش را
دیشب که نشسته بودیم روی زمین و داشتیم گپ می زدیم از سفرمان به فوق عرش
گفتم حسین جان چه شد که اوراق شدی کنار سنگ کار؟
گفت همین که آمد سنگ را جا بزند
یکهو دلم آرزو کرد سنگ شوم و غبطه خوردم به سنگ سفید حرم!!!
دیدم سنگ بودن هم اینجا لیاقت می خواهد!!!
گفتم رفیق خودت تربتی !
اما مرحبا به جنونت !!!
مزه ی سه نقطه های خونین ام را میفهمی دیگر...
به امروز ِ تو محتاجم
به حالی که تو میدونی
.
.
.
من بیخیال باز شدن نمیشوم!
همین

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">