- خط ِ تیره -

آپلود عکس

 

مشــــهد / کـــربلا / مشـــهد

و سفر ِکربلایم از مشهد الرضا شروع می شود و در مشهد الرضا به پایان می رسد

و در این سفر ِ آخر من می مانم و زبان قاصرم

شکسته تر از قبل می ایستــ م رو به رو ِ ِ گنبد ِ طلایی َ ش و می گویــ م

زبان شکر ندارم بگو چه چاره کنم ؟!...

هوایــم کن، هوایی ام ، دوباره کــــربلاییم ...

غـــروب ِ روز دلــــ گیری دلـــ م غرق ِ پریشـــانی

هـوا هم مثل چشمم سرخ بود و خیس و بارانـی

من و دلـــ تنگی و غربت ، دلــی غرق ِ پریشــانی

نمی دانستـــ م از کِــی آمـدم بیرون، کجـا هستم

نمی شد پیش ِ این مردم نشست و درد و دل کرد

نمی شد قفل ِ غم ها را شـکست و درد و دل کرد

که ناگـه آمد از نزدیکی ام آوای ِ زیبای ِ دلــ انگیزی

کـه گـــویی بـــنـــد بر این رشـــتـه های پـاره میزد

تــــو گویی که خــــدا از عــــرش بهر هر کسی که

گشته آواره میزد و یا از بهر هر بی چــــاره ای میزد

نمیدانستـ م از کی آمدم بیرون، کجـــا هستم،دلــ م پر غم

که ناگه دیدم آن جا را، ز بس که غـــرق غـم بودم نفهمیدم

چگونه نزدیک حرم بودم و نزدیک اذان بود و آوایی دل انگیزی

 که گویی حـــق از عـــــرش بهر مــــردم بیچـــــــاره میزد

اذان بود و حــــرم نقــــاره می زد

دلـــ م طاقت نیاورد ایستـــاده نه

به روی سنگ فرش صحـن افتادم

صدا دادم : سلام ای ضامن آهـو

ببین بیچــــاره ام آقـــا

بــرس بر داد من آقـــا

که من بیچــاره ام آقــا

که ناگه یک کبوتر با صدای بالــ های خود سکوتـ م را شکست

کبـــوتر ناز و سرمست کنار ِ حوض ِ آن صحن ِ حــرم بنشست

کبـــوتر تشنــه بود و آب می خورد

دلــ ِ من بین ِ سینه تاب می خورد

صدایــ ش کردم و گفتم :کبــوتر خوش به حالــ ت

چــه جایی می زنی پــــــر خـــــوش به حالـــ ت

دلـــ م میخواست آقــا مثل تو اینجا به من هم لانه می داد

خــودش با دســت های مهربانــش به من هم لانه می داد

دلـــم می خواست من هم مثل تو پـــرواز می کردم

بــه روی ِ گنــــــبد زردش پـــــــرم را بــــاز می کردم

و یا با بـــال هایـــ م پرچم سبز حرم را ناز می کردم

کبــــــــــوتـــر دارم از تـــــو یـــــک ســـــوالــی

کبوتر راستی جایی جز این صحن و سرا رفتی؟!

اگــــر رفـــــتی بگــــو کــــه تا کجــــا رفتـــی؟!..

چـــــــه می دانــــی که ــ دردم ــ چیســــت ؟!..

اصلا ً تا به حالا تو به عمرت کـــــربلا رفتی؟!..

کــبــــوتــــر از سر شب تا کنون در فکر آنجایـــم

اگر که جـان ندادم چون که من هم پیش آقایـم

کبـــــوتـــر تویی که لانه ات بر عرش دنیــاست

تویـــی که صاحبــــ ت فــــــرزند زهـــــــراست

بــــرو پیشش بگو آقـــــا گدایـت بی قرار است

از آن روزی که رفته کـــــربلا چشم انتظاراست

برو پبشش بگو آقا گدایت سخت اندر شو رو شین است

برو پبشش بگو آقا گدایت سخت دلتنگ ِ حـ سـ یـ ن است

 

 

 

****

 

 

پــ . نــ :

من سلام میدهم ، مادرم تکرار می کند

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

السلام علیک یا شمس الشموس

السلام علیک یا انیس النفوس

السلام علیک یا اباالجواد

.

.

.

اسم جوادت را که می آورم هق هق امانش را می برد

آقا به جوادت ...

.

.

.

وداع // خروجی باب الجواد //استودعک الله و علیک منی السلام  یا ابالجواد

بعد از زیارت کاظمین بیش تر دوست دارم اینجوری صدات کنم :یا ابالجـــواد

 

 

 

| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۳۲)

یا باب الجواد!

...
۲۰ آبان ۹۰ ، ۱۹:۲۱ نشخوار ازل
وقتی که حرف های نگفته سلام شد
دیگر نماند حرف و زیارت تمام شد
.....زیارت قبول نازنین زهرا...

به گیسویت قسم امشب ، مرا با چادر مشکی

همه پروانه ها دیدند در صحن دو چشمان ات


چه ایمان عجیبی من ، به قوس گنبدت دارم

به عطر زعفران هایی که گل کردند در جان ات


ز سقاخانه ی دستت، قنات ِعشق می جوشد

شراب نور می ریزد ، از انگور ِ گریبان ات


مرا لبریز عشق ات کن در این ایام بارانی

منم تنهاترین عابر ، به شبهای خراسان ات.........

عجب فضایی دارد کاظمین ... غم و غم!
امروز حرم...
بعد نماز جمعه
گشتم دنبال کسی که روضه عمو بخوامد برایم
توی همان صحنی که دوتا ورودی دارد...یکی باب الجواد...
پیدانکردم...
پیر مرد گفت:
چیزی را که بلد نیستم نمیخوانم...
بغضم گرفت...
تشکر کردم . بغضم شکست...
پشت سرم گفت
... میآید...
هنوز به حرفش فکر کمینم که چه کسی میآید...
آخرر عجیب بوی ضریح و حرم داشت عبایش...
ساده بود پیر مرد...از من خبر نداشت...

۲۱ آبان ۹۰ ، ۰۲:۰۷ سید پابرهنه
سلام

آقا جان تو را به مادرت زهرا(س) و فرزندت امام جواد(ع) قَسَمَت میدم...
گویند که شما به مادرتان و پسر بزرگوارتان علاقه ی زیادی دارید.
نا امیدم نکنید...
مگر کسی از درگاه شما نا امید میشود ای مرجع درماندگان
...
التماس دعا(فقط عاقبت بخیری)
یا زهرا(س)

خیلی بغض آمد...
روبه روی گنبد...
توی صحن...
یاد گل سینه ی سرمه ای ز ه را افتادم...
تصور کردنش هم خیلی قشنگ است...
اصلا بگذار بگویم
خیلی قدرش را بدان
20و خورده ای سال است در مشهدم...اما یکی هم از هدیه ای که داری...ندارم...

خیلی ملتمس دعایم هم هیئتی بانو...
من سلام میدهم ، مادرم تکرار می کند

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

السلام علیک یا شمس الشموس

السلام علیک یا انیس النفوس

السلام علیک یا اباالجواد

.
.
.
.
آقا
به جوادت ....

گویی کربلا دل برایت نگذاشته ها...

کجا جا گذاشتی اش راستی؟؟؟
التماس دعا
۲۱ آبان ۹۰ ، ۱۴:۵۵ حنبفاسادات
دلمان لرزید حوالی دلنوشته تان...
آقاجان...
آنقدر وسعت مهربانیت بزرگ است...
که در ودیوار(...شایدکمی روضه!...) ایران بوسیدنی میشود یاابالجواد....
مجاور بودن به شیعه بودن است و شیعه ماندن...
نه به ...
خوشحال میشوم بسیار
وقتی میان کبوتران سفید حرم ش
کلاغ ها را میبینم....
.............
حسرت نوشت:
شافی الآن کجاست؟؟؟
...
۲۲ آبان ۹۰ ، ۱۱:۰۰ سید محمدرضا
زیارتت کامل شد
مبارک است
و ما هنوز سرگیجه داریم و مبهوتیم!
دعا کنید زیارتمان کامل شود به دخول در باب الجواد...
| ز- عین |
به همراه خانواده (خواهر عزیزتان) راهی شوید...
۲۲ آبان ۹۰ ، ۱۲:۱۷ دلتنگ کربلا
سلام

اینجا قدم به قدمش برایم تداعی خاطرات کربلاست که حالا فقط خاطره است و ....
آقا به جوادت
اذن به یک لحظه نگاهم بده ...
عیدت مبارک ز ه ر ا جان
التماس دعا
۲۳ آبان ۹۰ ، ۱۶:۰۳ سید پابرهنه
سلام
عید غدیر،عید ولایت مبارک.روزی که خدا بر سر ما بنده هایش منت گذاشت و مولای ما را علی (ع) قرار داد.

ان شاءالله عیدی ما ظهور حجتش باشد...
یا زهرا(س)
۲۳ آبان ۹۰ ، ۱۷:۴۵ میناگر عشق
خوب سلام خواهری
خوب خوش اومدی، خو آره
قربون محبتت برم، نشده بود بگم! یا نمیدونم شایدم کم کاری کردم به هر حال شما به بزرگواری خودت ببخش عزیزم.
ممنونیم خواهری، ما هم برای شما آرزوی سلامتی، خوشبختی و عاقبت به خیری داریم:)
چشم به ایشون هم که حتما آشناست تبریک میگیم

میسی از این همه مهربونی و ذوقت...

چشم، محتاجیم...
عاقبت بخیر و سعادتمند باشی انشالله عزیز ِ دل
۲۵ آبان ۹۰ ، ۱۹:۲۴ من ازرندانه...
بارائح موافقم
یاباب الجواد...
۲۵ آبان ۹۰ ، ۲۳:۲۷ قلم سرخ(بارون قدیمی)
سلام علیکم
محروم ترین خاطره:

در دعوای مختصر دو قبیله که خودشون ازش تعبیر به جنگ میکردند. درست 5 سال پیش 60نفر کشته و 300 نفر زخمی شده بودند

متعجب ترین خاطره:

جواد پسر13 ساله که البته هر سال می گفت 13 سالمه, با اجبار خانواده مجبور به ازدواج با دختری 23 ساله شده بود

به روزم...
یاعلی
لبیک یا امام خامنه ای
۲۶ آبان ۹۰ ، ۱۱:۳۲ دیوونه غربتی!
یا ابا الجـــواد ...
یا ابا الجـــواد ...
ghalebetan mostadam
ya zahra
آقاجانم! مهربانم!
دل همیشه غریبم
هوایتان کرده است
هواى گریه
پایین پایتان کرده است ...
.
.
.
آقا!
بدون تو
عشق حسین(ع)
این همه مبتلا نداشت ...
این وبلاگ ها که یکی یکی سیاه پوش میشوند
یعنی خبری شده....

دعا.....
اگه شما این زیارتها رو هم نرفته بودید چی داشتید که بنویسید ؟
هر جند مدتی یه زیارت برو زهرا خانم تا تو سفرنامه بنویسی و دیگران هم بیان نظر بدن
مخصوصا نظرات سید

یادش بخیر چند روز پیش بود که زیارت وداع خوندم و ...
دوباره دلتنگی ...
۳۰ آبان ۹۰ ، ۲۳:۰۰ میناگر عشق
سلام علیکم هم نوم خواهری!
چطوریایی شما؟
خو چرا لبخند به لب بودی با خوندنش؟؟ هان؟؟؟
البته ایشالله همیشه باشیا! منم چون میدونستم شادی دل مومن خدا ثواب داره نوشتما:d
بله بله! با همه ی ماهاس:d
ممنونیم، انشالله آجی
چشم، هم شما و هم شمای شما رو دعا میکنیم:) به روی چشمامون
بله دیگه:d
اینا از مزایای امر مهم و تاکید شده ی ازدواجه!
تعجیل بفرما خواهر مــــن:)
کیلیک رنجه فرمودی بانو جان
ممنون

خوش اومدید به حسینیه کوچک من

یا علیّ

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">