- خط ِ تیره -

آپلود عکس

...« هذا یوم الجمعة »...

پیامک می دهد :

 

ای منتظـــر !

گر عاشقی ، دگر تو مــرنجان امام  ِ خویش

اندوه ِ کـــرب و بلا و اســـــارت ، مگر کم است ؟!...

 

می خواهم نباشم ...

 

×××××

 

آقا بیا و مـــــردانگی کن در حقـــ م

مـــ ـــرا بشکن و خراب کن

و از نو حبیب بساز برای درد های غربتــَ ت

تا شاید یک روزی من هم خطاب نامه ای شوم از تو

مثل همان ها که ارباب به حبیبش نوشت

«من الغریب الی  الحبیب»

 

آقا من نه ندبه خوان ِ خوبی هستم

و نه پای عهد هایم نشسته ام

این درد ِ بی لیاقتی دارد مـــ ـــرا می کُشد

فریاد ِ « هل من ناصـــر ینصرنی »َ ت بلند است

و من هنوز برای جدت می گویم «یالیتنی کنت معکم...»

مگر نه اینکه امروز عاشورا و اینجا کربلایست؟!...

می دانم هنوز آنی نیستم که می خواهی

 

بیا آقای من

دستی بکش به این دل ِ سیاهـــ م

حبیب هم نشوم

اما می دانی که

نام ِ حضرت ِ مـــــادر را بر من نهاده اند

و ارثیه مــــــادری ِ تان سایه ی ِ سرم شده است

می خواهم « حره » ات شوم ...

و در آغوش ولایتــ ت تبری بجویم از همه دنیا و مافی هایش ...

بیا و مردانگی کن دستـــ م را بگیر و از این منجلاب بیرون بکش ...

 

 

بیا حضرت ِ باران ، نفس کم آورده ام ...

من از دست ِ خود ، به فریاد آمده ام ...

 

پنهان مکن جمال خود از عاشقان ِ خویش

... 

| ز. عین |

حاشیه بر متن  (۴۰)

سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی دارین امیدوارم موفق باشید.
الا ای صاحب قلبم کجایی

محرم شد نمی خواهی بیایی؟

کنار علقمه یا خیمه گاهی؟

نمی دانم کجای کربلایی

بیا یک شب به جمع سینه زنها

که شاید بشنوم از تو صدایی
یه کاری بکن برای من تا فرصت هست....

۱۸ آذر ۹۰ ، ۱۷:۳۳ سیـّــــــدپابرهنــــــــه
همیشه می گفتم کاش قبل از ندای "هل من ناصـــر ینصرنی" آقا،ما لبیک گفته باشیم ولی حال میبینم این ندای هر روز امام است ولی لبیکی از سوی ما نمیشنود...
یا زهــــــــــرا(س)
او مردِ مرد است...
تو بیا و مردانگی کن و منتظر آمدنش باش...
عزیزٌ علی انّ اجاب دونک و اناغی»

چه سخت است که از غیر تو جواب بشنوم و
با غیر تو تکلم کنم...


پ ن : ما کودکان سر به هوایی هستیم که نمیدانیم این فرصت انتظار را که برایمان مهیا کرده اند و ما شده ایم امت آخر الزمان چقدر می ارزد....
حضرت آقا...تو بیا و مثل همیشه پدری کن برای ما...تا فرصت تمام نشده...بیدارمان کن...این غفلت زدگی کشت ما را...
آقا من نه ندبه خوان ِ خوبی هستم

و نه پای عهد هایم نشسته ام

----------------------------------
ahsant,,,,ziba bod
axe in pain ham koli harf dare,,,,mahi poshte abr.....ya zahra

آقا من نیستم؛ ندبه خوان خوبی!
۱۸ آذر ۹۰ ، ۲۳:۱۷ سید محمدرضا
من الغریب الی الحبیب...
دیشب فقط خواب همین را دیدم!
مدام رژه می رود از جلوی چشم دلم!
من الغریب الی الحبیب...
غریب یا حبیب؛ مساله این است!
مَن ِ الغریب؟
مَن ِ الحبیب؟
ورژنِ جدیدش را که دانلود کنی
غربیش می شود یوسف زهرا
حبیبش اما
هنوز کامل load نشده!

شایعه شده یوسفی در راه است.
شرمنده زبان قلمم نچرخید؛ یوسفی در چاه است!
و خودم هم حوصله شرح و تفسیر ندارم که بگویم؛ چاه، مثلا جهل و بیخیالی ماست و و نعوذبالله خودمان در چاهش کردیم. فرض محال که محال نیست، شاید در خیل برادران یوسفیم و هنوز، بینامین ها 313 نشده اند!
یا به روایت دیگر، نکند تخلف کردیم از قوانین مهندسی انتظار با رشوه و باج های معصیت! و راه را اینقدر طولانی و پرپیچ خم احداث کردیم که یوسفمان 1142 سال و 4 ماه و 7روز است در راهِ انتظارِ ما؛ مانده و تازه انگار خبر آمدنش دارد می آید!

یوسف زهرا از لبّیک می ترسم!
از دعای آمدنت هم!
۱۸ آذر ۹۰ ، ۲۳:۱۷ سید محمدرضا
با همه بد بودن ها؛

دست خودم نیست افسار دل...

لامصّب نه وقت میشناسد؛ نه قدر!

اصلا یتیمی این چیزها سرش نمی شود!

یکهو تنگ می شود برای جای خالی ات!

طعم دهانِ دلم، تلخ است...

تلخه تلخ...

شاید به تلخی وقتی که چشم باز کردم و دیدم؛

رها کرده ام دستم را ز دستان پدرانه ات؛

به هوای دکان های این دنیای بازیچه...

آهای...

بگو همه مترجمان عالم جمع شوند...

می خواهم؛ سکوتم را برایت معنا کنند...
سلام

دهان باز کنم، باد ٍ سرد می کوبد تو دهنم!!!
۱۸ آذر ۹۰ ، ۲۳:۱۸ سید محمدرضا
دوباره جوره این دل رم کرده را؛
پریشانی کلام می دهد!
به قلمِ دلم، نخندید!
در کوثر اشک؛
غسل شهادت کرده اند؛
تک تک حروفش!
شاید مقتول شوند؛
به تیغ ابرویی!
آهسته عبور کنید!
آه یتیم میگیرد!
اصلا دلم می خواهد له کنم، همه قواعد نگارش را؛
زیر پای قلمم !
به کسی چه مربوط؟
بابایم را بدهید؛ ادبیات و شعر و غزل ها که سهل است،
عالم؛ ارزانیتان!
زهــــــــــــــــــــــــــــــــ را.................

التماس نور...................

*
من دیگر نظر ندارم.....
جالب است که
این پیامک
برای خیلی هایمان
امد
ان شب
و خیلی هایمان
یک لحظه
حس کردیم
چقدر از خودمان بدمان می اید

.
.
.
اما همه مان
هنوز
زنده ایم!
من از دست خو به فریاد آمدم
خدا را خدا را ........

آه که عهد ها را هم عهد نبسیم و ندبه ها را بیندبه گذرانیدم....

چقدر سخت بود!
شب عاشورایی
همش پیامک میزند که
صدقه!!
قلب آقا در فشار.....
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ..........................
ترسم تو بیایی و من ...
ای کاش مرده باشم !
سلام
کربلای ایران
...
سلام
حرم...
ح س ی ن...
دعا...
اندوه کربلا و اسارت مگر کم است؟
ای وای از دل مهدی!
......
کسی که سایه ی سرش عجیب بوی یاس می دهد،التماس دعا!

یا علی مدد است...
اگر حجاب ظهورت وجود پست من است
خدا کند که بمیرم
خدا کند که بیایی
گذشته از انتظارها، (که نمی شود گذشت )
راستش خیلی اوقات از ترس شکستنش اصلا حرفش را نمی زنم ..
بیعت را می گویم ..
۲۱ آذر ۹۰ ، ۱۴:۱۲ بیدی خشک که دوست داشت مجنون باشد...
شرم . . .
چـــــه فرق می کند آخــــــــر ؛ به نیــــزه یا گودال ؟

همیـــــــشه و همــــــــــه جـــا ؛ تشــنه ی مــناجــاتی ...

۲۲ آذر ۹۰ ، ۲۲:۲۹ ا م ی ر ح س ی ن ن ب ی
سلام علیکم

دو پوستر دیگر

مزار شهدای کربلا

سر در ورودی حرم امام حسین(ع)

http://quran-net.mihanblog.com/post/136
۲۴ آذر ۹۰ ، ۰۰:۳۴ ترتیل آیات
سلام

از خیمه های سوخته معجر درست کرد ....

یا زینب /س/ ...

عزاداری مقبول حق ... دعا بر احوال ترتیل مزید امتنان است .

نشسته ام به شوق اذن دخول
بگو نتکانند پا دری ها را ...
.
.
.
آجرک الله
.
.
.
.
کی می‌شود نچید
از شاخه‌ی دل‌م
غم‌ی نوبرانه را؟

میوه‌های فصل من،
تمام‌ش غم است ....
۲۷ آذر ۹۰ ، ۱۴:۴۴ دیوونه غربتی!
آفریدند مرا تا که گدایت باشم
سائل دائمی دست عطایت باشم

آفریدند مرا از تو بگیرم عصمت
شیعه چشم و دل غرق عزایت باشم

تا خدا هست تو هم باقی بالله هستی
می شوم مثل تو گر ازشهدایت باشم

چون عزای تو بقای همه دین خداست
آمدم گرمی این بزم عزایت باشم

تو قتیل العبراتی که خدا فرموده:
«ای حبیبم من الله بهایت باشم»

گر نشد زنده بیایم به حریمت مددی
تا که مدفون شده در کرببلایت باشم

اشک ما تلبیه ماست به حل من ناصر
داده ای اذن که این گونه فدایت باشم

شدی آواره که اسلام نگردد تحریف
کاش آوراه این حکم ولایت باشم

جواد حیدری
.
.
.
اگر حجاب حضورت
وجود نحس من است ..
دعا بکن
(دعاکنید)
که بمیرم
چرااا نمی آیی؟؟؟؟؟
سلام
ز ه ر ا همهی عمر سوای مردن برای ارباب جان و دل،به جناب حر ارادت ویژه ای داشتم
روز حُر طلبید مرا...
یعنی که حره شدی برای ما...
ان شاء ا...
التماس دعا هم اسم بانوی عالمین
میدانی ز ه ر ا بانو قشنگی تمام این روزها این که امام رئوف بین این همه گنگی و حیرت....از همان حیرت ها که کربلا سراغت می آید دعوتت کند خانه اش و مرهم دل صد پاره ات شود.....
میدانی....
link shodid
یک خط آن هم تیره می نگارم... نیستی... دنیا نیست...
گر عاشقی ، دگر تو مــرنجان امام ِ خویش

اندوه ِ کـــرب و بلا و اســـــارت ، مگر کم است ؟!...
۲۸ آذر ۹۰ ، ۱۹:۲۳ چه اهمیتی داره من کی ام؟
ز ه ر ا بانو فردا عازم قم هستم
اونجا نایب الزیاره خواهم بود

سلام

شما چی؟

ok میزنی یا no ؟

بروزم و منتظر نظرات خوبتان هستم.
۲۹ آذر ۹۰ ، ۱۸:۴۰ قلم سرخ(بارون قدیمی)
سلام
به روزم:
انشاالله زود تر میآید و انتقام میگیرد از ماجرای دیروز کوچه گرفته تا بحرین امروز و ساجده ی 5روزه
آب تشنه بود ، روی ماهش در آب افتاد....آب سیراب شد.

ماه بر اسب سوار شد و امید سیرابی اهل حرم که نکند نوا سر دهند که : ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...

پیامبر خدا(صل الله علیه و اله):خداوند تعالی حفظ دوستی قدیمی را دوست دارد.

یاعلی
لبیک یا امام خامنه ای
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:

الشتاء ربیع المومن یطول فیه لیله فیستعین به على قیامه و یقصر فیه نهاره فیستعین به على صیامه؛

زمستان بهار مومن است از شبهاى طولانى‏اش براى شب زنده‏دارى واز روزهاى کوتاهش براى روزه دارى بهره مى‏گیرد.

(وسائل الشیعه، ج 7 ص 302، ح 3)


مثل حبیب باش!
به

پای

امامت

پیر شو!
سلام دوست عزی
وب قشنگی داری دوست داشتی به ما هم سر بزن......
موفق باشی
بای

ارسال حاشیه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">