نشسته است تمام شب را ب ِ بحث از انتظار و شرایط منتظر
و لاف و لاف و لاف ...
کنتور ک ِ ندارد همینطور می گوید!!
×××
نور ِ خوشید از لاب ِ لای پرده اتاقـ ش میاد و چشمـ ش رو اذیت می کنه
ب زور چشمـ ش رو باز می کنه
همه اتاق روشن شده
چند لحظه نگاهـ ش ب ِ سقف خیره می مونه
حس می کنه باز هم نفسـ ش بالا نمیاد
سرش رو می بره زیر ِ پتو
« آخ ؛ نمازم ...»
×××
اَینَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ ؟!..
اگر با آمدن ِ خورشید از خواب بیدار شویم ...
نمازمان قضاست ...
پــ . نــ : مخاطب خاص دارد ... خودم را می گویـــ م
آن جریان انحرافی که می گویند " منـــ م "
منی که از تو منحرف شدم
[لینک]